دو نوع نگاه فلسفي به
پديده معلوليت وجود دارد که قابل تامل و بحث است. مطلب زير به اختصار
توضيحي درباره اين ديدگاهها دارد.
نخستين نگاه، نگاه سنتي به مقوله معلوليت است كه تا پيش از تصويب قانون
1990 رواج داشته است و به طور عمده آن را «مدل طبي» مينامند. بنابراين
نگاه ، فرد معلول كسي است كه ميزان سلامت او پايينتر از خط سلامت افراد
طبيعي قرار ميگيرد. در اينجا فرض آن است كه نوع و گونه انسان بنابر
واقعيتهاي بيولوژيك داراي مرز مشخص و ثابتي براي سلامتي است.
اين مرز كه كاملاً عيني است، افراد طبيعي را از افراد غيرطبيعي جدا ميكند.
به عنوان مثال زيستشناسي به ما ميگويد كه ديد انسان طبيعي فلان ميزان
است، آنگاه هر كس كه صاحب چنين ميزان ديدي باشد طبيعي و هركس كه نباشد،
معلول خواهد بود.
پيش فرض اين نگاه به معلوليت آن است كه جداسازي معلولان از افراد عادي،
امري كاملاً عيني و فارغ از جنبههاي اجتماعي است، بنابراين پزشكان يگانه
گروه صاحب صلاحيت براي تعيين افراد معلول محسوب ميشوند.
به زبان فنيتر، معلوليت يك «پديده طبيعي» است و افراد معلول بنابر
ملاكهاي عيني كه همانا ويژگيهاي ذهني و بدني آنها است، فارغ از هرگونه
بستر و زمينه اجتماعي، در اين رده قرار ميگيرند.
امروزه اجماع عمومي ميان نظريهپردازان، نفي مدل طبي و روي آوردن به «مدل
اجتماعي» است.
نكته اصلي در اين مدل آن است كه ميزان كارايي و بهرهاي كه ما انسانها از
اندام و تواناييهاي خود ميبريم، علاوه بر ويژگيهاي شخصي ما به اجتماعي
كه در آن زندگي ميكنيم نيز وابسته است.
در نظر بگيريد كه فردي داراي سيستم خاصي از حركت است و امكان بالا رفتن از
پلهها را ندارد.
اين فرد در جامعهاي كه ساير افراد آن براي بالا رفتن از ارتفاع صرفا از
پله استفاده ميكنند، معلول به حساب ميآيد، اما در جامعه ديگري كه افراد
از آسانسور يا سطح شيبدار استفاده ميكنند، متمايز از بقيه نخواهد بود. به
عبارت ديگر نكته آن است كه افراد داراي طيف وسيعي از تواناييهاي فيزيكي
هستند.
اين كه كدام سطح از اين تواناييها طبيعي به حساب آيد و كدام يك نشانه
معلوليت باشد توسط اجتماعي كه فرد در آن زندگي ميکند، معلوم ميشود. فرد
نابينا در ايران معلول مطلق است، چون هيچ امكاني براي حركت او در خيابان
نيست؛ اما در كشوري غربي به مدد سگهاي مخصوص، علائم بريل و ساير امكانات
به آن درجه معلول نيست.
اكنون با داشتن چنين نگاهي به معلوليت به سادگي ميتوان نتيجه گرفت كه تك
تك ما و در واقع جامعه ما، در اين تصميم كه چه كسي معلول و چه كسي عادي
است، شريكيم.
اين جا است كه تكتك مهندسان، معماران، قانونگذاران و افراد عادي تكليف
اخلاقي مييابند با اتخاذ تصميماتي، كمترين افراد را در گروه معلولان قرار
دهند. معلوليت امري نيست كه بدون دخالت ما در طبيعت موجود باشد.
ما معلوليت را ميسازيم و بنابراين از نظر اخلاقي موظف هستيم تا آن جا كه
ممكن است كمترين تعداد افراد را در گروه معلولان قرار دهيم.
****
منبع : مقاله "معلوليت از
نگاههاي مختلف " دكتر حسين شيخرضايي-انتشار: ضميمه روزنامه
اطلاعات 6 آبان 1388