افسردگی در بيماران با آسيب نخاعی

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 

 خلاصه

 
 

نکته مهم:

افسردگی معمولا" به يک وضعيت پزشکی مثل آسيب نخاعی وابسته است و البته قابل درمان می باشد. افسردگی کليه زوايای زندگی را تحت تاثير قرار می دهد، به همين علت اجازه ندهيد زندگی شما و يا کسی را که از امر مراقبت می کنيد متحول سازد.

 

 

 

برای اين که بتوانيم افسردگی را بهتر بشناسيم و به موقع پيشگيری ها و درمان های لازم را صورت دهيم بايد بتوانيم علائم و نشانه های آن را دريابيم. به همين منظور برخی از علائم و نشانه های افسردگی در زير آمده است. در صورت مشاهده هر يک از آنها برای مراجعه و ويزيت طبق برنامه درنگ نکنيد و سريع تر با پزشک محلی و يا متخصص تماس بگيريد. اگر فردی با آسيب نخاعی می شناسيد که حائز علائم زير است ، او را برای ملاقات با يک فرد آگاه که ممکن است مددکار، روان پرستار، روانشناس، پزشک عمومی و يا روان پزشک باشد راهنمايی و ترغيب نمائيد.

چند علامت و نشانه از افسردگی

وجود يک يا چند نشانه و علامت از ليست زير به اين مفهوم نيست که شما دچار افسردگی هستيد، بلکه گويای وجود يک مشکل است. اگر،

شما به فکر کشتن خود هستيد و يا سعی به خودکشی کرده ايد.

شما غمگين هستيد  و يا هيچ توان خاصی را در خود احساس نمی کنيد و اغلب اوقات گريه می کنيد؟

شما احساس ياس و نااميدی می کنيد و اغلب يا گاهی اوقات احساس گناه داريد.

هنگام به خواب رفتن دچار مشکل می شويد و يا بيش از حد عادی می خوابيد.

کارهايی را که قبلا" از انجام آن لذت می برديد، انجام نمی دهيد.

مراقبت های لازم مثل حمام کردن، مسواک کردن و تعويض لباس را به خوبی گذشته انجام نمی دهيد.

احساس خستگی بيش از حد داريد و يا توان لازم برای انجام فعاليت ها را در خود حس نمی کنيد؟

در ايجاد تمرکز فکری دچار مشکل هستيد.

اشتهای شما بيشتر يا کمتر از حد معمول است.

احساس سنگينی، کندی و بی تحرکی می کنيد.

بسيار عصبی و تحريک پذير هستيد به گونه ای که کنترل آنها برای شما بسيار دشوار است.

از نزديکان و دوستان خود کناره گيری می کنيد.

وقتی عصبانی و ناراحت هستيد به سراغ الکل و دارو می رويد.

تمايل به تماس جنسی در شما کاهش يافته است.

به راحتی تحريک و عصبانی می شويد.

 

پرتگاه

 

پنج سال پيش در يک سانحه رانندگی دچار آسيب نخاعی کامل در رده T7  شدم. در ابتدا نگاه مناسبی به آينده داشتم و مايل بودم کليه کارهايی را که در گذشته دوست داشتم را انجام دهم. من وسايل کمکی لازم برای رفتن به اردو و وسايل ورزش وزنه برداری را تهيه کرده بودم.

پس از مدتی، ديگر هيچ تمايلی برای انجام کاری و يا ديد و بازديد از کسی را نداشتم. من فکر می کردم " ديگر هيچ کس درک نمی کند چه اتفاقی در زندگی من رخ داده است ". بدن من مثل آهن سخت شده بود و بيشتر اوقات تا ظهر يا عصر در رختخواب بودم. يک روز با صندلی چرخدار به پارکينگ منزل رفتم تا از فريزر بستنی بردارم، نگاهم به وسايل ورزشی ام افتاد  که در کنار ديوار قرار داشت و بر روی آن تار عنکبوت بسته بود، مثل کسی که در خواب باشد و صدايش بزنند، تکانی خوردم. يک مشکلی وجود داشت، اما من نمی دنستم مشکل چيست و در کجاست و چگونه بايد آن را متوقف سازم. تصميم گرفتم با پزشک خود تماس بگيريم. من از اين که با ايشان صحبت می کردم خشنود بودم و توضيح دادم که چه احوالی بر من مستولی شده است. پزشک، کاملا" مرا درک کرد و به من گفت که : علائمی از افسردگی، در من پديدار شده است. او توصيه کرد قبل از اين که داروهای ضد افسردگی را آغاز کنم، جلسه يا جلسات مشاوره داشته باشم. او نام و شماره تلفن روانپزشکی را به من داد و اطمينان داد که او می تواند به من کمک کند.   " توان صحبت کردن در پيرامون احساساتم به من بسيار کمک کرد " . من بسيار شکر گزارم که در آن روز به پزشک خود تلفن کردم. مشاوره واقعا" زندگی مرا دگرگون کرد. صحبت صريح و بی پرده در مورد احساساتم و برقراری ارتباط با درمانگر و تاثير گفتگو بر من، بسيار مرا کمک کرد. در واقع اين فرصت را به من داد تا با احساساتم روبرو شوم. در حال حاضر برای هفته های بعد برنامه ريزی می کنم و به آينده نگاه می کنم.

پل

سه سال پيش دچار يک آسيب نخاعی در رده C6 شدم . خيلی زود از بيمارستان مرخص شدم و به خانه آمدم. من فرصت کافی برای درک اتفاقی که برای بدنم افتاده بود و تاثير آن بر نحوه زندگی کردنم نداشتم. در سن بيست و چهار سالگی زندگی من تباه شده بود.

درست در زمانی که من فکر می کردم ديگر قادر به ايجاد زندگی مستقل هستم، مجبور بودم به نزد والدينم برگردم. مادر من کليه امور مراقبتی مرا انجام می داد. اين موضوع مشکلات فراوانی در احساسات ، هيجانات و ارتباط ما ايجاد کرده بود.

من احساس افسردگی و بی حوصلگی می کردم. قصد نداشتم صبح ها از خواب بيدار شوم، زيرا به نظرم می رسيد پوشاندن لباس برای مادرم يک مزاحمت است. من پرخوری می کردم و اين وضعيت مشکلاتی را در برنامه روده ام ايجاد کرده بود. من در يک پلکان مارپيچ احساسات به سمت پايين، تاريکی و عمق می رفتم. تا اينکه شروع به فکر کردن در باره پايان   بيچارگی ام کردم. زمانی که کاملا" درمانده شده بودم، افکار و احساسات خود را با پرستار خانگی ام در ميان گذاشتم. او احساس ياس و نااميدی مرا درک کرد. او دريافت که اين علائم به دليل افسردگی پديد آمده است و بايد مرا به پزشک ارجاع دهد.

پزشک محلی به من گفت که دچار افسردگی عمده شده ام و بايد به يک روانپزشک مراجعه کنم. او يک داروی ضدافسردگی تجويز نمود و مرا به يک روانپزشک معرفی کرد.

من به صورت هفتگی به روانپزشک مراجعه نموده و در مورد مشکلاتم با او صحبت می کردم او نيز به خانواده ام کمک کرد که با مشکل معلوليت من کنار بيايند و سازگار شوند. در حال حاضر برای آينده ام برنامه ريزی می کنم با يک نگاه مثبت به آينده زندگی می کنم.

" من احساس افسردگی می کردم. افکاری را بايک فرد که ياس و نااميدی را درک می کرد در ميان گذاشتم " .

 

چه کسی بايد اين راهنما را مطالعه کند؟

کسانی که دچار آسيب نخاعی شده اند.

خانواده، دوستان، مراقبين شخصی

پزشکان محلی، کارشناسان، روان شناسان و روانپزشکانی که اين افراد را تحت درمان قرار می دهند.

دانشجويان علوم پزشکی

 

اختلال خلق مثل افسردگی حالتی است که در افراد مبتلا به يک بيماری مزمن و يا معلوليت مزمن از جمله آسيب نخاعی بسيار شايع است. پس از آسيب نخاعی، فرد تغييرات عمده ای را در زندگی خود تجربه می کند. کنار آمدن و تناسب بخشيدن، فعاليت های زندگی با اين تغييرات به زمان و کمک نياز دارد. با اين وجود افسردگی در هر زمانی ممکن است پديدار شود چه فرد بدنی سالم داشته و چه دچار ناتوانی گرديده باشد.

 

 

نکته هايی برای خانواده، دوستان و مراقبين :

تغييرات ناشی از افسردگی در رفتار و خلق به تدريج رخ می دهد. گاهی ديگران اين تغييرات را بهتر درک می کنند. اگر شما با فردی که دچار آسيب نخاعی است در تماس هستيد، نشانه های افسردگی را بياموزيد جدول (1).

هر يک از آنها را که ديديد،

توجه خود را بيشتر کنيد.

فورا" فرد را به مراجعه به يک پزشک و يا روانپزشک ترغيب کنيد. خيلی خوب است که علائم افسردگی را در خود نيز جستجو کنيد. با اين وجود افسردگی مسری نيست، اما افراد پيرامون يک فرد افسرده در معرض افسردگی هستند. در صورت پيدا شدن نشانه ها با پزشک و يا روانپزشک مشورت کنيد.

افسردگی، افراد با آسيب ديدگی نخاعی را به سمت موارد ذيل سوق می دهد:

خم فشاری

عفونت ادراری

به آسانی دچار بيماری و کسالت شدند.

دردهای مزمن

استقرار زياد در آسايشگاه يا بيمارستانها

به وجود آمدن اشکال در برقراری ارتباط با ديگران

پديد آمدن مشکل با مراقبين

سوء مصرف دارو و مواد

بالا رفتن هزينه های درمانی

خطر خودکشی در کسانی که دچار آسيب نخاعی هستند به سبب افسردگی بيشتر است. ( به خودکشی ، افسردگی درمان نشده  می تواند کشنده باشد در صفحه .... مراجعه کنيد. )

چرا اين راهنما اهميت دارد؟

افسردگی می تواند زندگی را متحول ساخته و درگيری ايجاد کند، اما غير قابل اجتناب نيست. فرد با آسيب نخاعی در معرض خطر خاصی از ابتلا و تاثير افسردگی قرار دارد. که برخی از آنها در ابتدای کتاب آورده شد.

هر فردی بايد درخصوص افسردگی، سه مورد ذيل را بداند:

 

  1. يک وضعيت رايج است.

افسردگی حداقل يک بار در زنگی 7 تا 12 درصد مردان و 20 تا 25 درصد زنان مشاهده می شود، حتی در کسانی که آسيب نخاعی دارند.

   2.   افسردگی يک مشکل عظيم و سخت است.

اگر دچار افسردگی شويد، بهداشت روانی و بدنی، کيفيت زندگی شما و سلامت اطرافيانتان تحت تاثير قرار می گيرد.

   3.   افسردگی به طور موثر قابل درمان است.

بيشتر کسانی که تحت درمان افسردگی قرار گرفته اند، پاسخ و نتيجه خوبی را تجربه کرده اند. افسردگی می تواند هر بخشی از زندگی را تحت تاثير قرار داده و زندگی کليه کسانی را که در اطراف او هستند متغير سازد. زندگی با کسی که هميشه بی حال و بی حوصله است بسيار مشکل و سخت می باشد. درمان به موقع و مناسب برای همه مفيد است و افسردگی را بهبود می بخشد و به فرد کمک می کند تا احساس خوبی داشته باشد و عملکرد بهتری پيدا کند. در واقع درمان به فرد بيمار، خانواده، دوستان و مراقبين کمک می کند.

افسردگی چيست:

فسردگی حالتی است که فرد احساس عمگينی، نااميدی و بی حالی ميکند. ممکن است برای مدت کوتاهی ظاهر شود و يا برای طولانی مدت باقی بماند. همچنين امکان دارد شدت آن از يک احساس غم خفيف تا يک نوع شديد که در آن زندگی فرد مختل می شود تغيير کند.

خرافه هايی در باره افسردگی :

" تمام آن در سرتوست "

" تو برای خودت متاسف هستی "

" کسانی که راجع به خودکشی صحبت می کنند هرگز آن را انجام       نمی دهند "

" تو هيچ کاری نمی توانی انجام دهی "

" وقتی يک بار افسرده شدی، برای هميشه افسرده خواهی ماند "

افسردگی می تواند مثل يک ابر سياه بر تمام زوايای زندگی بيمار سايه انداخته و آنها را تحت تاثير خود قرار دهد و لذايذ را از زندگی بيرون کند. با اين حال در اغلب بيماران قابل درمان و بهبود است.

چه چيزهايی موجب افسردگی می شوند؟

عواملی بسياری می توانند سبب پديدار شدن افسردگی شوند. از جمله آن عوامل، اثر آسيب نخاعی، اتفاقات زندگی مسايل شخصی، ديگر مسايل و مشکلات پزشکی، برخی داروها، الکل و مواد مخدر می باشد.

اثرات آسيب نخاعی:

خستگی، کاهش اشتهاء ، کاهش توان کاری، مشکلات خواب، درد مزمن، زخم های فشاری، ساير عوارض ثانويه آسيب نخاعی، غم و غصه و احساس سرزنش ناشی از آسيب ديدگی، کاهش اعتماد به نفس، تغيير در تصور از بدن، تغيير در استقلال و احساس وابستگی به ديگران برای انجام امور شخصی، کم شدن تفريح و تفنن، مجموعا" عواملی هستند که می توانند فرد را به سمت افسردگی سوق دهند.

حوادث زندگی :

جدايی، از دست دادن احساس عشق ورزيدن و ابراز محبت نسبت به ديگری، از دست دادن شغل، خانه و بازنشستگی از عواملی هستند که در زندگی هر فردی ممکن است رخ داده و باعث افسرده شدن او گردند.

مسايل شخصی:

ناتوانی در انجام امور، مشکل بودن دسترسی به صندلی چرخدار در منزل و يا در محيط کار، مشکلات مالی، مشکلات جابه جايی، کم بودن حمايت از سوی خانواده و دوستان، انزوا و تنهايی، سابقه افسردگی يا بيماری دو قطبی در فرد يا خانواده از عوامل شخصی محسوب می شوند.

ديگر مسايل و مشکلات پزشکی :

يک عدم توازن شيميايی در مغز، که ممکن است به سبب مشکل قلبی يا سکته مغزی پديد آمده باشد، ميگرن ها، آسيب های خفيف مغزی، دياليز کليه ، از معدود مواردی هستند که موجب افسردگی می شوند.

داروها :

بسياری از داروهايی که افراد با آسيب نخاعی به دليل مشکلات پزشکی همچون اسپاسم يا درد مصرف می کنند خلق آنان اثر می کند. اگر دارويی مصرف می کنيد، حتما" پزشک شما از نحوه و ميزان مصرف آن اطلاع داشته باشد.

اشتباه ! خطا !

افسردگی يک بيماری واقعی باعلائم واقعی است که موجب مشکلات جدی در بهداشت، منزل و شغل شما می شود. چرا که افسردگی به بهداشت روانی شما وابسته است و بسياری از مردم از توضيح در باره آن شرمسار می شوند. گاهی خانواده و يا دوستان به شما می گويند با آن درگير شو، با آن بجنگ، آن را بيرون بينداز و ياد بگير چگونه با آن زندگی کنی.

به همين خاطر بسياری از بيماران افسرده نمی دانند که ميتوان به آنها کمک کرد، يا اين که ايشان فکر می کنند نياز به کمک ندارند. ما می توانيم اين افسانه ها و باورهای غلط را نقض کنيم و نشانه های افسردگی را شرح دهيم. اگر دچار افسردگی باشيم به کمک نياز داريم. ما می توانيم توضيح دهيم که چگونه با محبت کردن به ديگری می توان از کمک او بهره مند شد و در زندگی خويش پيشرفت داشت.

جدول 1

چک ليست : برخی علائم افسردگی

 

اگر هر علامتی و يا نشانه ای از افسردگی در خود مشاهده می کنيد برای توضيح بهتر آن از اين چک ليست استفاده کنيد و زمانی که برای ملاقات پزشک خود و يا روانپزشک مراجعه می کنيد آن را همراه داشته باشيد.

هر کدام را که در خود حس و يا مشاهده کرده ايد، علامت بزنيد:

من به کشتن خويش فکر می کنم.

از اين که بتوانم افکار خودکشی خود را کنترل کنم دچار نگرانی می شوم

من سعی بر خود کشی کرده ام.

من توانايی کنار آمدن با فعاليت های روزانه خود را ندارم.

احساس خستگی بيش از حد می کنم.

به ندرت خانه را ترک می کنم.

بعد از برخاستن از خواب صبحگاهی، احساس خستگی زیادی دارم.

وابسته بودن به ديگران برای انجام مراقبت های فردی مرا غمگين ، ناتوان و نااميد می کند.

هنگام شب برای خوابيدن دچار مشکل می شوم (بی خوابی)

صبح ها اغلب رود بر می خيزم.

بيش از حد نياز، غذا می خورم

اخيرا" در حدود....... کيلوگرم افزايش وزن داشته ام.

در بيشتر اوقات بی اشتهاء هستم.

اخيرا" در حدود ........ کيلوگرم کاهش وزن داشته ام.

علی رغم اين که گرسنه ام و بيش از حد مورد نيازم غذا   می خورم، باز هم کاهش وزن داشته ام.

 

کارهايی را که انجام آنها قبلا" برايم لذت بخش بود انجام نمی دهم.

 

من به کشتن خويش فکر می کنم.

از اين که بتوانم افکار خودکشی خود را کنترل کنم دچار نگرانی می شوم

من سعی بر خود کشی کرده ام.

من توانايی کنار آمدن با فعاليت های روزانه خود را ندارم.

احساس خستگی بيش از حد می کنم.

به ندرت خانه را ترک می کنم.

بعد از برخاستن از خواب صبحگاهی، احساس خستگی زیادی دارم.

وابسته بودن به ديگران برای انجام مراقبت های فردی مرا غمگين ، ناتوان و نااميد می کند.

هنگام شب برای خوابيدن دچار مشکل می شوم (بی خوابی)

صبح ها اغلب رود بر می خيزم.

بيش از حد نياز، غذا می خورم

اخيرا" در حدود....... کيلوگرم افزايش وزن داشته ام.

در بيشتر اوقات بی اشتهاء هستم.

اخيرا" در حدود ........ کيلوگرم کاهش وزن داشته ام.

علی رغم اين که گرسنه ام و بيش از حد مورد نيازم غذا   می خورم، باز هم کاهش وزن داشته ام.

کارهايی را که انجام آنها قبلا" برايم لذت بخش بود انجام نمی دهم.

 

 

مراقبت های فردی را انجام نمی دهم
 

حمام کردن      

استفاده از عطر ادکلن

مسواک زدن 

عوض کردن لباس ها

 

 

 

من انگيزه کافی برای ادامه دادن به زندگی ندارم.

من در تمرکز کردن روی يک موضوع مشکل دارم.

گاهی اوقات

تمام اوقات

من فکر می کنم بدن من از سرب ساخته شده است، زندگی روند کندی دارد.

من بی قرار هستم، آن قدر انرژی در من نهفته است که آرامش برای من غير ممکن است.

من بر ياور هستم، من نمی توانم خود را در صندلی چرخدار ببينم.

من خيلی عصبانی هستم.

احساس می کنم خيلی ناخوش هستم.

من نسبت به خودم سخت گير هستم.

من نااميد هستم ( هيچ چيز، در هيچ زمانی وضعيت بهتری پيدا نخواهد کرد ) .

من تنها هستم.

من دوستان زيادی ندارم.

کسی از اعضای خانواده به من نزديک نيست.

من قبلا" مشکل خلقی داشته ام.

   افسردگی         اختلال دو قطبی        سایر.....

به نظر می رسد اختلال خلق در خانواده من نفوذ کرده است. کسانی که نسبتی با من دارند و دچار اختلال خلق می باشند بدين ترتيب هستند:

نسبت:

مشکل:

مثال: پدر

گريه های غير قابل کنترل

............................................................................................

............................................................................................

.............................................................................................

من از گذشته دچار مشکلات پزشکی ( مثل بيماری قلبی، صرع، سرطان) بوده ام و يا در حال حاضر مبتلا هستم. اين مسائل عبارتنداز:

............................................................................................

............................................................................................

.............................................................................................

من داروهای تجويز شده و تحت کنترل مصرف می کنم:

نام دارو:

مقدار مصرف:                                 مدت زمان:

............................................................................................

............................................................................................

.............................................................................................

من داروهای تجويز نشده و خارج از کنترل استفاده می کنم.

نام دارو:

مقدار مصرف:                                مدت زمان :

............................................................................................

............................................................................................

.............................................................................................

من با همسر خود دچار مشکلاتی شده ام.

............................................................................................

.............................................................................................

من در خانواده ام دچار مشکلاتی شده ام:

............................................................................................

.............................................................................................

من مشکلاتی در شغل خود دارم مثل :

............................................................................................

.............................................................................................

من در مراقبت های فردی خود مشکل دارم، مثل :

............................................................................................

.............................................................................................

من در گذشته نزديک يک مصيبت داشته ام ( مانند جدايی-اعم از طلاق، جدايی از خانه، از دست دادن شغل، مرگ عزيزان و ... )، مثل:

............................................................................................

............................................................................................

.............................................................................................

من الکل می نوشم، اما فکر نمی کنم با الکل مشکلی داشته باشم.

نوع:

مقدار مصرف:                                     مدت مصرف:

............................................................................................

............................................................................................

.............................................................................................

من فکر می کنم با نوشيدن الکل مشکل دارم.

من داروهای زير را مصرف می کنم:

نام دارو:

مقدار مصرف:                                     مدت مصرف:

 

 

برخی علائم افسردگی کدامند؟

بسياری از علائم و نشانه های افسردگی در جدول يک ليست شده اند. وجود هر يک از آن ها به معنی اين نيست که شما افسرده هستيد، اما بايد با پزشک يا روانپزشک مشورت کنيد. ايشان به خوبی تشخيص می دهند که چه اشکالی وجود دارد و اگر مشکلی هست چگونه بايد تحت درمان قرار گيرد و حل شود.

يک فرم کامل شده از جدول يک را هنگام مراجعه به پزشک يا روانپزشک همراه داشته باشيد.

چرا برخی چيرها حس می شوند؟

وقتی حالتی مثل از دست دادن يک عزيز و يا آسيب نخاعی پديد می آيد، هيچ کس نمی تواند يک احساس صحيح را ظاهر سازد. در واقع اين حالات چيزهايی نيستند که بگوئيم به دنبال درک صحيح و يا غلط ايجاد شده اند.

احساسات از طريق بهداشت روان و جسم، شکل می گيرند. روان و جسم شما کاملا" به يکديگر وابسته هستند. مطالعات نشان می دهند که افسردگی نقش بزرگی در بسياری از بيماری ها ايفا می کند.

افسردگی نحوه احساس و برداشت فرد نسبت به زندگی خود را تغيير می دهد. وقتی شما افسرده هستيد همه چيز در نظر شما نامطلوب است و قادر به اصلاح و يا تثبيت آنها نيستيد. بذل توجه به نحوه درک و احساس هايتان بسيار مهم و ارزشمند است. احساسات به شما علامت می دهند که، بعضی موارد به درک، تفکيک و تغيير عملی نياز دارند.

  • بدين معنی که :

  1. احساساهايتان را بيان کنيد و توضيح دهيد.

  2. علت، نحوه احساستان را درک کنيد، اين که چرا چنين حسی را پيدا کرده ايد.

  3. کنترل احساساهايتان خيلی سخت نيست.

  4. مراحلی را برای مشخص کردن منبع و منشاء احساستان بايد طی کنيد.

با کسانی که شما را درک می کنند و به شما نزديک هستند مثل خانواده، دوست، مراقبين بهداشتی خود صحبت کنيد. صبر نکنيد تا ديگران برای گفتگو پيش قدم شوند، بلکه به سوی آنها برويد. هر کلمه دوستانه به اطرافيان، روز شما را روشن تر و گواراتر می سازد.

هر قدر خود را درگير مسايل کنيد، بيشتر در آنها فرو می رويد و آلوده تر می شويد و هراندازه توجه خود را به آنها کم کنيد تاثير آن ها بر زندگی شما کاسته می شود. به ياد داشته باشيد که ، کمک در دسترس شماست.

چه موقع می توانم کمک بگيريم؟

اولين محل برای اقدام به درخواست کمک، پزشک محلی شماست. او می تواند برای ايجاد يک تصوير از مشکل و نيز اثر افسردگی بر شما ياريتان کند. از ديگر سو او شما را به يک متخصص که بتواند افسردگی را درمان نمايد راهنمايی می کند. اگر پزشک محلی در جوار شما نيست يا دسترسی به پزشک نداريد به کارشناسان و کارکنان بنياد استان خود و يا کادر آسايشگاهی که در آن هستيد اطلاع دهيد. ايشان نيز شما را در يافتن متخصصی برای درمان افسردگی ياری می کنند. در نهايت از يک راهنمای تلفن شهری، برای يافتن تلفن يک روانپزشک کمک بگيريد.

افسردگی چگونه درمان می شود؟

در مجموع، دو نوع شيوه پيشرفته برای کمک به افسردگی وجود دارد.

روان درمانی:   روشی است که با استفاده از گفتگو؛ وضعيت روانی و هيجانی و احساسات فرد را تحت درمان قرار می دهد، بدون اينکه از دارو سود جويد.

روان دارو درمانی:   به شيوه ای است که از دارو برای درمان حالات بالا بهره      می گيرد. اين دو روش هم به تنهايی و هم آميخته با يکديگر قابل به کارگيری هستند. يک قانون متعارف برای درمان افسردگی وجود ندارد. در واقع درمان بر اساس نياز هر فرد شکل می گيرد، بستگی دارد که چه چيزی موجب افسردگی شما شده باشد، وضعيت شخصی و خصوصی، جلوه های شخصيتی و يا نحوه کنار آمدن شما با مشکلات، همه بر نحوه درمان مؤثرند. پزشک شما ممکن است يک يا هر دو روش و يا شيوه های ديگری را برای درمان شما به کار ببندد.

روان درمانی نيز انواعی دارد:  يک نوع روان درمانی فردی است که شما و درمانگر به تنهايی با يکديگر به گفتگون می پردازيد. نوع ديگر، همراهی ديگران در گفتگوهاست. برای مثال هنگامی که مشکل اصلی در خانواده باشد و افسردگی سبب بروز مشکل خانوادگی شده باشد. در اين موارد اعضای خانواده و يا همسر بايد در بحث ها حضور يابند و در آنها درگير شوند.

خودکشی:

  • افسردگی زمانی که درمان نشود می تواند کشنده باشد.

کسانی که دچار آسيب نخاعی شده اند خطر بيشتری برای خودکشی ايشان را تهديد می کند. اين خطر در پنج سال اول پس از آسيب بالاتر است.

افسردگی بزرگ ترين عامل خطرزای خودکشی است. ديگر عواملی که خطر خودکشی را بالا می برند عبارتند از:

  • وابستگی به الکل و ديگر مواد

  • فقدان و يا ناکارآمدی شبکه حمايت های اجتماعی

  • اقدام به خودکشی در گذشته، « کسانی که در گذشته قصد خودکشی و اقدام به آن کرده اند، برای انجام مجدد اين کار مستعد هستند.»

مهمترين عامل در پيشگيری از خودکشی حمايت از افسردگی در مراحل اوليه و درمان آن در اسرع وقت است.  اگر شما در باره خودکشی فکر می کنيد، حتما" کمک بخواهيد. به ياد بياوريد که افسردگی سايه خود را بر سر همه چيز می کشد. وقتی افسردگی را درمان می کنيد، دنيا برای شما رنگ ديگری می گيرد و همه چيز رو به سبز شدن و بهبود اوضاع، قدم بر می دارد.

اگر فکر می کنيد خانواده شما بدون حضور شما راحت تر هستند، سخت در اشتباه هستيد. خودکشی بارسنگين احساس گناه و شرمساری را بر خانواده مستولی ميکند.  اگر نسبت به کسی عصابی و يا پرخاش نموديد و تصور می کنيد خودکشی راهی برای سرجای نشاندن وی است، دوباره فکر کنيد.            راه های بهتری برای بروز و نمايش عصبانيت وجود دارد.

اگر فردی را می شناسيد که به خودکشی فکر می کند، فورا" او را ياری دهيد.       کمک ها عبارتند از:

  • با مرکز اورژانس محل زندگی خود تماس بگيريد.

  • با يک مرکز روانپزشکی يا بيمارستان روانپزشکی تماس بگيريد.

  • با يک روانپزشک تماس حاصل کنيد.

  • به پزشک محلی خود مراجعه کنيد.                                                  شاید شنيده باشيد، کسی که در باره خودکشی صحبت می کند، به آن عمل نمی کند. اين جمله کاملا" غلط است و بسياری از آنها خودکشی می کنند.

نکته مهم؛

پزشک محلی را در جريان نتيجه ملاقات های خود با متخصصين قرار دهيد، تا نتيجه بهتری به دست آيد. اطمينان حاصل کنيد که پزشک محلی از کليه داروهای مصرفی شما اطلاع دارد.

روان درمانی چيست؟

اين روش گاهی به نام " گفتگو درمانی "  نيز ناميده می شود. برخی اوقات صحبت کردن در پيرامون آنچه شما را برآشفته است می تواند کمک کننده باشد. بسياری از متخصصين برای اين که به دقت گوش کنند و سپس شما را در مرتب ساختن مشکلاتتان راهنمايی کنند دوره ديده اند. اينان مددکاران اجتماعی، روان شناسان بالينی، روان پزشکان، روان پرستاران، خانواده درمانگر و مشاورين هستند. آن ها چطور شما را کمک می کنند؟ اين بستگی به نياز شما دارد. آن ها ممکن است شما را به تنهايی، با خانواده، دوستان و يا در گروهی که ديگر اعضای آن نيز مشکلی نظير مشکل شما را دارند ملاقات کنند. انواع گوناگونی برای روان درمانی وجود دارد. اين مهم نيست که از چه روشی استفاده می کنيد، بلکه مهم آن است که با درمانگر يا مشاور خود وارد گفتگو شويد.

روان دارو درمانی چيست؟

ممکن است پزشک محلی شما از داروهای ضد افسردگی برای بهبود و پيشبرد خلق و نگاه شما به زندگی استفاده کند. اين روش را  روان دارو درمانی  می گويند. تنها پزشکان عمومی و روان پزشکان می توانند دارو تجويز نمايند. پزشک محلی شما ممکن است خود دارو تجويز نمايد و يا شما را به يک متخصص ارجاع نمايد. به هر حال پزشک با شما کار می کند تا يک دارو افسردگی که برای شما مناسب است بيابد. دانستن چند چيز در مورد ضد افسردگی بسيار اهميت دارد؛

  • انواع متفاوت داروهای ضد افسردگی به روش های مختلف بر بدن اثر می گذارند. هر دارويی برای هر فردی کاربرد ندارد. ممکن است مجبور شويد بيش از يک نوع داروی ضد افسردگی را امتحان کنيد تا آن دارويی که بهتر بر روی شما اثر می کند بيابيد.

  • داروهای ضد افسردگی برای اينکه اثر کامل و قطعی خود را ظاهر سازند به زمان نياز دارند. اين زمان ممکن است به اندازه چهار تا شش هفته طول بکشد. برخی افراد پيش از اين که اثر دارو نمايان شود آن را قطع می کنند و اجازه نمی دهند به آنها کمک شود، چرا که فکر می کنند اين دارو مؤثر نبوده است.

  • ميزان مصرف ضد افسردگی ها نياز به تنظيم دارد، اين کار به مرور صورت ميگيرد. گاهی برای اندازه گيری ميزان دارو در خون، پزشک بايد آزمايش خون برای برآورد سطح خونی استفاده کند، تا هم از حيث سطح مؤثر و هم از نظر سطح سمی بودن آن در خون اطمينان يابد.

  • بعضی داروهای ضد افسردگی عوارض مشترکی دارند. اگر عارضه ای در شما مشاهده شد، به پزشک خود اطلاع دهيد. معمولا" راه های ساده و راحتی برای کنترل عوارض وجود دارد. گاهی پزشک شما توصيه می کند اين عوارض را تحمل کنيد زيرا اين دارو نسبت به ديگر اقلام موجود برای شما بهتر است.

  • برخی داروهای ضد افسردگی با ديگر داروها تداخل دارند. مطمئن شويد نام داروهايی را که مصرف می کنيد به پزشک خود اعلام کرده ايد.

الکل و داروها : شما چه چيزی بايد بدانيد.

الکل افسردگی پديد می آورد و يا آن را بدتر می کند. همچنين داروهايی که خواب آور، مسکن و داروهای خيابانی هستند، همين اثر را دارند. بعضی از مردم وقتی دچار افسردگی می شوند به سراغ الکل يا داروهايی می روند که احساس می کنند آنها را بهتر می کنند. به اين کار  « خود درمانی » می گويند. اين کار ممکن است به وابستگی و يا اعتياد بيانجامد و افسردگی در زندگی نفوذ بيشتری پيدا کند. اگر انگيزه شما برای انجام امور خاصی کم شده است با فردی مشورت کنيد؛ ( با يک دوست ، پزشک عمومی، متخصص، مشاور و راهنما، کادر درمانی ) ، اين کار ر راحت تر می کند و امنيت بيشتری نسبت به مصرف الکل و داروی سرخود دارد.

نکته مهم :

اگر قصد داريد داروی خود را قطع کنيد و يا تغيير در نحوه مصرف آن به وجود آوريد، حتما" به پزشکی که دارو را تجويز کرده است اطلاع دهيد. هيچ عاملی نبايد موجب وقفه در مصرف ضد افسردگی ها شود، چرا که مشکلات ثانويه به قطع ناگهانی آن هويدا می شود. برای حفظ سلامت، لازم است مرحله به مرحله ميزان را کاهش دهيد تا در نهايت به طور کامل قطع شود.

امکان دارد پزشک در مورد نوع دارو و درمان با شما گفتگو نمايد. برای اين که مطمئن شويد همه چيز را فرا گرفته ايد، از پزشک خود سئوالات زير را بپرسيد:

  1. چه دارويی را پيشنهاد می کنيد؟

  2. چرا آن را برای من تجويز می کنيد؟

  3. چه موقعی منتظر مشاهده نتايج مصرف دارو باشم؟

  4. عوارض جانبی احتمالی آن کدام هستند؟

  5. کداميک از نشانه های اين عوارض را ممکن است مشاهده کنم؟

  6. اگر هر يک از نشانه ها را داشتم، چه کنم؟

آيا عوارض جانبی، مشکل محسوب می شوند؟

انواع داروها برای درمان افسردگی به کار می روند، افراد با آسيب نخاعی بيشتر در معرض برخی از عوارض هستند، از جمله افزايش يا کاهش وزن، احتباس ادرار و يبوست.

الکل و داروها تشخيص افسردگی را برای پزشک مشکل می سازد و درمان را نيز با معضلاتی روبه رو می کند. اگر دارو و يا الکل استفاده می کنيد به پزشک محلی و روانپزشک خود اطلاع دهيد. اين اطلاعات آنها را ياری می کند تا شما را بهتر کمک کنند.

عوارض جانبی به راحتی قابل کنترل هستند. با دانستن اين موضوع که پزشک شما از اين عوارض مطلع است آرامش و اطمينان خواهيد يافت. قبل از اين که هر دارويی را برای درمان افسردگی مصرف کنيد، به پزشک خود توصيه کنيد کتاب افسردگی پس از آسيب نخاعی را مطالعه کند.

نکته مهم:

يک عارضه خطرناک، اتونوميک ديس رفلکسی است که يک فوريت پزشکی محسوب می شود. هر فرد دچار آسيب نخاعی بايد علائم و نشانه های اتونوميک ديس رفلکسی را بشناسد و بداند که چه کارهايی بايد انجام دهد. برای اطلاعات بيشتر کتابچه اتونوميک ديس رفلکسی را مطالعه کنيد.

معاشرت کنيد:

آيا به تنهايی زنگی می کنيد؟ آيا تماس با دوستان و خانواده خود را از دست داده ايد؟ آيا کارکردن را ترک کرده ايد؟ آيا در فعاليت های اجتماعی، ورزشی و سرگرمی ها شرکت می کنيد؟ اگر پاسخ شما به تمام اين سئوالات مثبت است، خود را در معرض خطر قرار داده ايد. تنهايی و انزوا از نشانه های شايع افسردگی به شمار می آيند.

چه کاری می توانيد انجام دهيد؟ نيازی نيست که حتما" ازدواج کنيد و يا يک هم اتاقی برای خود انتخاب کنيد. اما بايد برای يافتن روشی به منظور برقراری ارتباط با ديگران فکر کنيد.

شما با کارکردن و شرکت در فعاليت های ورزشی و اجتماعی به اين مهم دست پيدا می کنيد. با داوطلب شدن و انجام کار و فعاليت می توانيد خود را درون جامعه بيندازيد و از کناره گيری دوری جوئيد. مساجد، بيمارستان ها ، گروه های جانبازی، احزاب و ديگر مراکز غير دولتی، محل های مناسبی برای اين فعاليت ها هستند. اين مهم نيست که چه چيزی را انتخاب می کنيد بلکه مهم آن است که با ديگر افراد جامعه ارتباط برقرار کرده و حاصلی را به دست آوريد.

شما تنها نيستيد:

آسيب نخاعی يک ضايعه است و برای کسانی که احساسات قوی و محکمی دارند غير شايع نيست و می توانند زندگی آنها را نيز دست خوش تغيير کند. عصبانيت، سرخوردگی و نوميدی و افسردگی واکنش های طبيعی پس از آسيب نخاعی هستند. مهم اين است که به خاطر داشته باشيد تنها نيستيد.

در هر زمان که به کمک نياز داشتيد به بنياد استان مراجعه کنيد. برای دریافت      پاسخ های علمی خود از پزشکان معاونت بهداشت و درمان استان و يا گروه مطالعاتی آسيب های نخاعی مستقر در پژوهشکده، ياری جوئيد. گروه های ورزشی محل مناسبی برای از بين بردن احساس تنهايی هستند، اما بايد بدانيد که ورزش در اين شرايط بايد تحت نظر پزشک و با توصيه او دنبال شود. بهره گيری از کامپيوتر و برقراری ارتباط با جهان از طريق شبکه جهانی ( اينترنت ) راه مناسبی برای افزايش توانايی و ورود به گروه ها و فعاليت ها می باشد.

افسردگی يک وضعيت پزشکی است. وقتی بيمار می شويد به پزشک تلفن می کنيد و برای ملاقات وی مراجعه می کنيد. افسردگی نيز چنين است وغير از اين نيست، پس هر گاه احساس افسردگی کرديد به يک پزشک يا روان پزشک مراجعه کنيد. وقتی يک روش درمانی را که به شما مؤثر است می يابيد، اثرات آن را بر زندگی خود خواهيد ديد و دنيا برای شما دوست داشتنی تر خواهد شد.

همچنين:

همسر من، محسن، در جنگ در ردۀ T5 دچار آسيب نخاعی شد. من او را وقتی پرستار آسايشگاه بودم ملاقات کردم. در آن زمان از چهره اش مشکلات بزرگی را ميشد درک کرد و اغلب به يک جا خيره بود. او به دنبال پاسخ بود، پاسخ اين سئوال که " چرا اين اتفاق برای من رخ داده است؟ "  و " حالا چه می توانم بکنم؟ "

پس از آنکه او از آسايشگاه مرخص شد و کاری پيدا کرد، ما با يکديگر ازدواج کرديم. همه چيز سال ها به خوبی گذشت. سپس ما به يک وصله ناجور برخورديم. او به تدريج حساس و تحريک پذيرتر و رنجورتر می شد. فعاليت هايی را که از آن ها لذت می برد به مرور ترک کرد و برايش رنج آور شده بود. او شروع به خود درمانی و مصرف داروهای آرام بخش کرد. او بيشتر در خانه می ماند و با خودش خلوت می کرد. گاهی اجابت مزاج داشت و خود را تميز نمی کرد و توجه کمتری به بهداشت خود می نمود. اين وضعيت او را در خطر ابتلاء به زخم فشاری قرار داد.

يک روز که در حالت مناسبی نبود، در مقابلش نشستم و به او گفتم که چه تغييراتی در وی پديد آمده است و نياز به ملاقات با پزشک دارد و بايد در مورد اين وضعيت با او صحبت نمود. ابتدا همه چيز را انکار کرد. اما وقتی من رفتارهای او را به طور جزيی تر توضيح دادم و تغييرات را يک به يک برايش وصف کردم ( مثل ورزش و مراقبت از پوست و .... ) موافقت کرد تا به يک مرکز درمانی مراجعه کند.

محسن از داروهای ضد افسردگی استفاده کرد و به تدريج وضعيت بهداشتی بهتری پيدا نمود. او علاقه به زندگی اش را بازيافت. پس از چند هفته احساس کردم زندگی ما به وضع سابق خود بازگشته است.

وقتی او نياز به کمک دارد و افسرده است ما در اين باره با يکديگر صحبت می کنيم و او می پذيرد که نياز به ياری دارد.

 

****

منبع :  كتاب " افسردگی در بيماران با آسيب نخاعی " - تهيه كننده :  موسسه مجروحين فلج آمريكا - ترجمه : رضا اميني -انتشارات پژوهشكده مهندسي  پزشكي جانبازان -www.jmerc.ac.ir

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی