ضايعات نخاعی و طريقه توانبخشی

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 

فردی که به ضايعه نخاعی مبتلا می شود تحت فشارهای بسيار زياد جسمی و عاطفی قرار می گيرد. جهت مقابله موفقيت آميز با اين فشارها و تطابق مجدد با تغييراتی که در سبک زندگی و تصور ذهنی فرد از خود به وجود می آيد، به تقويت مهارت های مبارزه جويانه گذشته و فراگيری امور جديد نياز خواهد داشت. متخصصان مراقبت بهداشتی در سراسر اين دوره با تشخيص تفاوت های ميان گذشته فرد و محيط کنونی که ممکن است بر رفتار وی تاثيری بگذارد نقش حياتی ايفا می کنند و آنگاه بنحوی برنامه ريزی می نمايند که جهت استقلال عاطفی و جسمی او فرصت هايی فراهم آيد.

فشارها و مقابله با آن :

احساس فشار عبارتست از واکنش در مقابل يک خطر واقعی يا احتمالی نسبت به موازنه عاطفی و جسمی يک فرد، امکان دارد اين فشار در شرايط مثبت و منفی هر دو بوجود آيد. تظاهرات جسمی واکنش حالت فوق الذکر عبارتست از : فشار خون ، افزايش ضربان قلب ، افزايش استعداد بوجود آمدن لخته در خون ، ناراحتی های معدی- رودی، سردرد و ترک خوردن پوست ، واکنش های روانی آن شامل ترس ، خشم و انزوا طلبی می گردد.

عوامل متعددی بر چگونگی واکنش های فردی نسبت به فشار تاثير می گذارد اين عوامل عبارتند از تجربيات گذشته و طبيعت عمومی مزاجی و سلامتی سلسله اعصاب ، توانايی های حل مشکل و ساختار فطری و ژنتيکی وی.

در اينجا منظور از مقابله ، کوشش فرد برای بر طرف نمودن فشار و بازگرداندن موازنه جسمی و عاطفی اطلاعات ذی ربط ، کسب مهارتهای مناسب و به دست آوردن حمايت خانواده و جامعه مستقيما" با مساله برخورد نمايد. همچنين ممکن است با آگاهی يا ناخودآگاه برای کمک به رفع اثرات فشار راه های ديگری از قبيل انواع روش های دفاعی را بکار گيرد. روش های مورد استفاده در هر شرايطی متفاوت می باشد. برخی از طريق مقابله در يک حالت غير قابل استفاده است شايد در حالت ديگر کاملا" عملی باشد. مثلا" در طی مرحله حاد بعد از يک ضايعه شديد شايد فرد وخامت حال خود را انکار کند. بدين ترتيب بجای اينکه دستخوش هيجانات شديد بشود، ممکن است بتواند آرامش جسمی و عاطفی مورد نياز خود را بازيابد. بهر حال اگر اين بی خيالی ادامه يابد شايد با ناديده گرفتن توصيه های پزشکی سلامت خود را به مخاطره اندازد.

بالا بردن سطح آگاهی يکی ديگر از طرق مقابله است که براساس چگونگی استفاده از آن ، می تواند مفيد يا نامناسب واقع شود. از نظر بسياری از مردم ، مساله ای را مورد بررسی قرار دادن ، طرح سئوال و تکميل اطلاعات وسيله بازيابی کنترل و معاقبا" کاهش فشار می باشد. عده ای ديگر ممکن است بالا بردن سطح آگاهی را موجب اختلال بدانند. با مرور اطلاعات بقدری مايوس می شوند که بی تحرک و ناتوان از تصميم گيری های اساسی می گردند.

وقوع ناگهانی معلوليت فشار اصلی است. فرد با ضايعات واقعی حسی ، حرکتی و کنترل داخلی مواجهه می شود. وی همچنين مورد تهديد از دست دادن تعداد بی شماری امتيازات از قبيل وظائف اجتماعی ، شغلی و احتمالا" خانواده و دوستان قرار می گيرد. همزمان با مواجهه شدن با اين فشارهای موحش ، در صورتی که خانواده و کارکنان متخصص نتوانند با فشارهای خود مبارزه نمايند، شايد بواسطه اختلالات عصبی و فقدان حمايت موثر آنان ، توانايی فرد ضايعه ديده شديدا" دچار مخاطره شود.

مراحل تطبيق :

منابع بی شماری نظريه مراحل تطبيق را شرح می دهند. اين نظريه مشابه مراحل نوميدی اليزابت کابلرراس ، مبتنی بر آنست که يک انسان بايد وقوع حادثه و انکار، خشم و ياس را تجربه کند قبل از آنکه روند تطبيق مجدد آغاز گردد. بسياری از متخصصان مراقبت بهداشتی با اين نظريه مخالف هستند زيرا باعث طبقه بندی بيشتر مردم و واکنش های عاطفی آنان می شود و بر نيازهای خاص هر فرد تاکيدی ندارند. علی رغم اين گفته و مخالفت های ديگر بنظر می آيد مرور مراحل متفاوت ضروری است و بايد اين حقيقت را بخاطر سپرد که ممکن است در هر زمانی يک فرد واکنش های متفاوتی را نشان دهد. پس از طی کردن يک مرحله خاص وقتی که انسان با شرايط جديدی روبه رو شود که وی را متاثر و   محدوديت هايش را تشديد نمايد ممکن است مجددا" همان احساس قبلی را پيدا کند. در ابتدا ممکن است معلوليت را انکار کند، منکر تداوم آن شود و يا عواقب آن را انکار نمايد تا دچار نگرانی و ياس نگردد. از آنجا که وی تحت فشار شديدی قرار دارد رشته افکاری وی ممکن است ازهم بگسلد و رفتاری انزواطلبانه در پيش گيرد.

احساس درماندگی و حقارت و ترس موجب برانگيختن خشم می شود که ممکن است بصورت يک خشونت لفظی مستقيم نسبت به کارکنان و افراد خانواده ، همراه با تحريک پذيری کلی يا عدم رعايت رژيم دارويی ، ظهور کند.

از طرفی تطبيق ممکن است با چنان مهارتی صورت پذيرد که معلوليت کنونی خفيف تر حس گردد. در خلال مراحل خشم و تطبيق تدريجا" نيروی انکار به وسيله تجربيات واقعی ضعيف می شود.

هنگامی که بيماری تداوم پيدا کند ياس پديد می آيد. در اين موقع غالبا" احساس درماندگی و فقدان اعتماد به نفس تقويت می شود. شايد انسان مايل باشد آنچه را که اکنون کوشش های بی ثمر برای بهتر شدن می داند ، رها سازد. همسازی يا تطبيق جريان معمولی است که وقتی فرد آغاز به کسب تجربيات موفقيت آميز می کند ، بوجود می آيد و شروع به شکل دادن مجدد شناخت از خود که شامل معلوليت نيز ميشود ، می نمايد.

مراحل در حال پيشرفت :

مراحل در حال پيشرفت اريکسون نيز تداوم دوره تطبيق را برای افراد مبتلا به ضايعه نخاعی بيان می کند. اين مراحل مغاير حالات مورد نياز برای پيشرفت توانايی در مقابل عدم توانايی می باشد. ماحصل هر مرحله با در نظر گرفتن نکات قوت و ضعف بيان شده است.

وقتی يک ضايعه در نتيجه ضربه خارجی به وقوع می پيوندد اين نيروها مورد تهديد واقع می شوند، بطوری که مکانيزم مقابله ای فرد قربانی را به مخاطره می اندازد. درحالی که فشار (استرس ) وی را می افزايد. اين وضعيت در هنگام فروکش رو به پيشرفت علائم بيماری با جانشين شدن عدم اعتماد بجای اعتماد ، ترديد بجای استقلال فردی ، احساس حقارت بجای احساس شخصيت و سردرگمی بجای برابری کامل بوجود  می آيد. يک قسمت نظريه مرحله درحال پيشرفت اين است که بازتوانی احساس اعتماد، فرد را قادر خواهد ساخت که در جهت بازپروری احساس استقلال فردی ، تحرک و برابری کامل، فعاليت کند.

با توجه به اينکه پاره ای از اين نظريات حقيقا" مورد استفاده فرد مبتلا به ضايعه نخاعی می باشد يا شايد با ساده انگاری و قرار گرفتن در طبقه خاصی بر خلاف انتظار به نظر آيد، مخالف خوانی ها ادامه می يابد. در حاليکه در نظريه ها تاکيد بر مطالب متفاوت می باشد، به نظر می آيد توافق کلی وجود دارد که تجربيات گذشته زندگی و مهارتهای دفاع متقابل يک فرد تاثير چشمگيری بر چگونگی تطبيق پس از زمان آسيب ديدگی وی خواهد داشت . عوامل محيط کنونی وی نيز تاثير قاطعی بر چگونگی ادراکی که از خويشتن و معلوليت خود دارد ، می گذارد.

واکنش های خانواده :

اعضای خانواده فرد معلول همچنين از اتفاقی که رخ داده است ضايعه عاطفی شديدی را احساس می کنند. از آنجا که پذيرش اين واقعيت بسيار دردناک و دشوار بنظر می آيد ممکن است نزديکان تداوم معلوليت و عواقب آن را قبول نکنند. در ابتدا ممکن است ترديد داشته باشند که آيا خويشاوند آسيب ديده ايشان نجات خواهد يافت يا نه ؟ در اين مرحله ترس و نگرانی برنامه ريزی برای آينده را غير ممکن می سازد. ممکن است اندوه ناشی از عدم توانايی کمک کردن به بهبودی بيمار بصورت رفتار خشنی نسبت به کارکنان بروز کند. ترس و نگرانی مداوم خانواده ممکن است موجب ظهور رفتاری بيش از حد حمايت کننده نسبت به خويشاوند معلول خود يا دوری از وی بشود. همين که نشانه های معلوليت دائمی روشن تر می شود، ممکن است واکش های متفاوتی مشاهده گردد. برخی از افراد خانواده نااميدانه در تکاپوی درمان هستند. سايرين وقتی در حضور اقوام فرد آسيب ديده بسر می برند خود را ظاهرا" خوشحال نشان می دهند تا از افزودن غم و نگرانی خود بر آنها اجتناب نمايند. همچنين ممکن است از صحبت کردن در باره فعاليت های خارج خود امتناع نمايند تا مبادا وی خاطرات آنچه را که از دست داده است به يادآورد، شايد به خاطر گسيختن رشته زندگانی آنان نسبت به وی احساس خشم کنند، احساسی که غالبا" موجب ايجاد احساس گناه می شود و همين بيشتر نگرانی دائمی و ناراحتی عاطفی ايشان را افزايش می دهد. تغييرات در انجام وظايف ، نگرانی های اقتصادی و خستگی زياد جسمی در فشارهای ( استرس های ) بيشتر به خانواده صدمه ديده تاثير دارد.

واکنش های کارکنان :

کار کردن با بيماران ضايعه نخاعی يک سلسله واکنش های عاطفی در پرسنل خدماتی بوجود می آورد . لازم است تخصص فنی ، مهارت برقراری ارتباطی و روابط بين فردی، آگاهی از منابع معنوی و مادی ، درک شاخه های چندگانه روانکاوی معلوليت و توانايی گنجاندن اين ابعاد را در يک برنامه مراقبتی منحصر بفرد حساس داشته باشد. از نظر بسياری از افراد پاداش اينگونه کارکردن بسيار عميق و غيرقابل ترديداست ، ليکن اين امر موجب نفی اين واقعيت نمی شود که بارهای عاطفی بسيار عظيم است و می تواند صدمه بسيار بر سلامتی ارزشمند متخصصان وارد آورد. پيش از آنکه هدايت موثر بيماران و حمايت از آنان را بعهده بگيريم در ابتدا بايد به بار واکنش ها و روشهای مقابله خود توجه کنيم.

در اکثر مواقع نگرانی ها ، افسردگی ها و اميدها ممکن است مانع قابليت عرضه حداقل مراقبت گردد. کارکردن با شخصی که از تهاجم مهيبی بر تماميت جسمی اش رنج کشيده است می تواندموجب واکنش برابر سازی گردد. ظاهرا" از امکان اينکه شايد اين واقعه برای ما نيز اتفاق بيافتد، يا اينکه شايد ما هم مانند او آسيب پذير باشيم ، بيم داريم . گسستگی عاطفی که بسياری افراد ضايعه ديده پيدا می کنند ممکن است موجب واهمه بيشتر ما از ثبات عاطفی گردد و همانند ايشان تصور قبلی ما را از خود درهم بشکند.

فشار اين دلهره های ناگفته و ناشناخته ممکن است موجب يک سلسله عقده ها برای مکانيسم دفاعی شود. بمنظور اينکه بتوانيم خود را از اين دلهره ها حفاظت کنيم و دور نگاهداريم . بايد از اخلاقيات و معنويات استفاده نمائيم . هنگامی که شخص با وابستگی و ديگر کمبودهايی که بيمار از آن رنج می کشد مواجهه شود احساس نگرانی و یاس امری است عادی، ضمن کوشش بمنظور رهايی خود از ناآرامی عاطفی ممکن است پيام هايی حاکی از مخالف خوانی به بيمار منتقل کنيم . از يک سو از شخص بيمار انتظار می رود خودش را با رژيم غذايی بيمارستان وفق دهد و مطيع و متکی باشد. قانون شکن ها يا کسانی را که می کوشند خودشان گرداننده برنامه باشند فاقد حس همکاری می ناميم.   در همين زمان اشتياق قلبی خود جهت تسريع در امر بهبود وی و قبل از آنکه بيمار آمادگی داشته باشد ، ممکن است او را به سوی استقلال و مسووليت سوق دهيم. در حالی که شايد بيمار مدت زمانی احتياج داشته باشد. غمگين بماند و حمايت شود و مورد مراقبت قرار گيرد. ما همچنين ممکن است بطور ناخودآگاه به شخصی که مهارتهای استقلال فرديش افزايش می يابد بی تفاوتی هايی نشان دهيم و توجه و حواس خود را متمرکز فردی که نياز بيشتر دارد نمائيم . اگر نتوانيم به بيمار کمک کنيم تا به اهداف خودش يا ما دست يابد درماندگی که با آن مواجهه می شويم . اين امر ممکن است موجب تنش های روز افزون بيماران ، خانواده ها و دستياران بشود  علاوه بر درماندگی های وجودی خود شايد به انتهای قدرت تحمل درماندگی بيماران و خانواده ها و خشم ناشی از فقدان بهبودی چشمگير برسيم. همين موضوع می تواند احساس عدم کفايت ما را بيشتر تقويت نمايد همينطور تنش های شخصی را افزايش دهد.

از آنجا که اکثر ما به دليل اينکه مايل هستيم وضع مردم نيازمند بهبود يابد ، به حرفه های کمک رسانی وارد شده ايم ، اين احساس عدم کفايت و شکست شخصی می تواند در رسيدن به مافوق موقعيت کنونی اثرات دراز مدتی بر بيمار داشته باشد- ممکن است چيزی را که به عقيده ما مورد نياز و مفيد می باشد بطور نيمه آگاهانه ضمن پيامی ارسال داريم که بدين ترتيب کوشش های وی را جهت کسب استقلال سرکوب سازد.

درمان از طريق آموزش :

يکی از مهمترين راهنمايی که متخصصان مراقبت بهداشتی می توانند به وسيله آن به بيمار و خانواده اش در جهت تطبيق با معلوليت کمک نمايند اين است که برنامه آموزشی جامع تهيه کنند. اگر اين برنامه بتواند پاسخگوی نيازهای عاطفی ، اهداف هر يک از افراد ذی نفع باشد ممکن است در آنان بنحو چشمگيری فشار روانی را کاهش دهد، توانايی مقابله را بهبود بخشد، و قدرت اعتماد به نفس را زيادتر نمايد.

فراگيری ، روندی متحول برای توسعه آگاهی و واقع بينی است . برخی از اين فراگيری ها در خلال برنامه آموزشی رسمی صورت خواهد گرفت، ليکن بيشتر آن همانگونه که اطلاعات و مشاهدات تازه بطور ضمنی وارد فعاليت های روزانه می شود، انجام می پذيرد . عواملی چند برتوانايی و آمادگی چنين تکامل فردی تاثير دارد: سن و سطح بلوغ ، توانايی معنوی ، سطح آموزشی ، پشتوانه اجتماعی - اقتصادی - وضعيت فيزيکی ، سطح فشار روانی و مهارت های مقابله نمودن . علاوه بر اين عوامل داشتن سيستم حمايتی که احساس ارزشمندی فردی را می افزايد يا نداشتن آن و اينکه آگاهی بنحو روشن و قابل درکی ارائه می گردد يا نه و فرد احساس می نمايد که به آن اطلاعات نياز دارد تا به اهداف شخصی خود دست يابد يا نه ، بر خوشخويی وی اثر می گذارد.

به دليل چند عامل فوق الذکر که در فراگيری موثر است و تعداد کسانی که در بيمارستان يا مراکز آموزشی و پربار با در نظر گرفتن جنبه شخصی برای بيمار در چنان شرايطی وظيفه خطيری است. وارد شدن به جزئيات فراگيری و فنون آموزشی از محدوده موضوع اين فصل خارج است، در عوض رئوس تذکراتی را شرح می دهيم که اميدواريم شما در بافت موسسه ويژه خود بگنجانيد و به تدريج جهت برآوردن نيازهای بيمارانی که شما با آنها کار می کنيد آن را تطبيق دهيد.

ضايعه نخاعی برای فرد آسيب ديده و خانواده اش يک حادثه ويرانگر می باشد. دوران همسازی دراز مدت فرد با وضع جديد، فرا گرفتن مهارتهای تازه ، گسترش و تکميل انبوهی از اطلاعات و کنار آمدن با تصور تغيير يافته فرد ايجاب می نمايد که نظری بر طبقه بندی نيازها اثر آبراهام ماسلو بيافکنيم ، احتمالا" برای انتخاب زمان و چگونگی آغاز فعاليت های آموزشی بيمار مفيد خواهد بود. ماسلو نيازها را به پنج  دسته طبقه بندی نموده است :

1-نيازهای فيزيولوژيکی

2-نياز به آسايش خاطر ( صيانت نفس )

3-نياز به محبت

4-نياز به احترام به خود و احترام اجتماعی ( وضعيت قانونی و شناخت )

5-نياز به موفقيت ( خلاقيت و شکوفايی فردی )

نامبرده معتقد بود که تا وقتی مرحله اولی نيازها تامين نشود يک فرد نمی تواند به هيچ يک از سطوح بالاتر علاقه مند باشد، و تنها پس از اينکه چهار  مرحله اوليه بطور نسبی طی شود بيمار می تواند توجه خود را به خلاقيت و شکوفايی فردی معطوف سازد.

معمولا" يک بيمار بتازگی آسيب ديده ، بر مراحل اوليه و ثانويه تاکيد دارد. از مرگ واهمه دارد و حيات ، دلبستگی اساسی او ، به شمار مي رود. وسايل و اقدامات ناآشنا بيشتر ترس و نگرانی او را می افزايد. خانواده وی نيز نگران و بيمناک هستند. هدف آموزش در اين مرحله اين است که به کاهش نگرانی بيمار- خانواده کمک نمايد. بمنظور کمک کردن و به حداقل رساندن واهمه از امور ناشناخته ، توضيحات اصولی در مورد وسايل، اقدامات و برنامه ها را در اختيارشان قرار دهيد. به اعضای خانواده نشان دهيد که چگونه می توانند در تنگنای مرحله حاد به بيمار کمک نمايند.  شايد بدينگونه احساس درماندگی خانواده تسکين يابد و همچنين بيمار را آرامش ببخشيد.

زمانی که موقعيت پزشکی تثبيت شود . شايد از دو  مرحله نيازهای ابتدايی فراتر رود. گرچه برآورده شدن نيازهای فيزيولوژيکی هنوز هم مورد توجه می باشد. يک سلسله بيم های تازه او را مورد تهاجم قرار می دهد. ترس از اينکه ديگران محبت خود را از وی دريغ دارند، ترس از اينکه به نظر ديگران در شرايط کنونی خود غير قابل قبول باشد، و ترس از اينکه تسلط بر خود و زندگيش را از دست داده است. در اين مرحله مجددا" آموزش مکمل ساير ابعاد حمايت عاطفی می شود و بر کاهش يا رهايی از اين نگرانی ها متمرکز می گردد. بيمار و خانواده وی را تشويق کنيد که احساس خويش را بيان نمايند. همانگونه که به سخنان آنان گوش فرا می دهيد. ممکن است از تصورات خطايی که نگرانی های آنها را افزايش می دهد، آگاه شويد. اطلاعات و راهنمايی های مناسبی در زمينه اينکه هر عضو خانواده چگونه می تواند حمايت عاطفی خود را به ديگران ابراز دارند، تهيه نماييد. هر گونه سئوال مستقيم يا تلويحی را با عبارات قابل فهم، پاسخ گوئيد. برخی از بيماران علاقه مندند توضيحات پيچيده ای در مورد هر واقعه ای که رخ می دهد يا رخ خواهد داد به آنان داده شود، و برخی ديگر مايل يا قادر نيستند هيچگونه آگاهی را که دلالت بر بيماری دراز مدت داشته باشد و يا به موضوعات هول انگيز و نگران کننده ای از قبيل عدم توانايی کنترل ادرار و مدفوع ارتباط داشته باشد، بفهمند و يا بشنوند.

همين که چهار مرحله حالات اوليه را بطور نسبی پشت سر بگذارد شايد بيمار بتواند به سوی پنجمين مرحله يعنی : (( موفقيت )) حرکت نمايد، اکنون نسبت به فراگيری مهارتهای جديد و کسب اطلاعاتی که کيفيت زندگی او را بهبود خواهد بخشيد پذيرش بيشتری دارد. ممکن است آمادگی پيدا کرده باشد با بسياری از تراوشات عاطفی که قبلا" تهاجم آميز بود مواجهه شود. در تهيه برنامه آموزشی با اهداف کوتاه مدت و دراز مدت که توسط بيمار تعيين می شود، عوامل روانی- اجتماعی را از نظر دور مداريد، و در جزوات مربوطه تغييرات لازم به وجود آوريد تا اطلاعات را ويژگی شخصی ببخشيد. مثلا" ممکن است يک بيمار احساسات تندی نسبت به بعضی از اعضای خانواده که می خواهند از وی مراقبت نمايند داشته باشد. بايد به اين احساسات احترام گذاشت و مراقبت و اهميت به اين امر را با برنامه آموزشی درهم آميخت . شايد بيمار ديگری بطور کلی وارد محيطی فاقد امکانات بشود و قادر نباشد وسايل پزشکی مطابق استاندارد را تهيه نمايد. بنابراين بايد آموزش با توجه به اين   محدوديت ها برنامه ريزی شود. ممکن است بيمار ديگری توانايی درک معانی را نداشته باشد که دستورات را درک نمايد يا شايد مشکل نفهميدن زبان ، از درک آن جلوگيری کند. بازهم بايد روش های قابل جايگزينی ديگری انديشيده شود.

از آنجا که عوامل بسيار متعددی از اين قبيل وجود دارد که بر پذيرش و فراگيری هر بيمار تاثير دارد ، حتی الامکان از او ، خانواده اش ، از ساير اعضای گروه مثل روانکاو و مددکار اجتماعی ، اطلاعات روانی - اجتماعی کسب نمائيد. بمنظور گنجاندن اين اطلاعات و برآوردن احتياجات فردی هر بيمار برنامه های آموزشی را تغيير دهيد. جهت ارزيابی روند آموزش ابزار ارزشيابی از قبيل مبادله اطلاعات شفاهی و گردهمايی های فعال را بکار گيرند.

جهت کسب علاقه مندی بيمار و سهولت بخشيدن به فهميدن او تنوع فرصت های فراگيری مفيدترين طريقه است . کلاسها و مباحثات گروهی ميان بيماران می تواند فرصت هايی برای مبادله ارزشمند دلبستگی ها و انديشه بوجود آورد. علاوه بر اين می توانند از زمان حداکثر استفاده را بنمايند و بافتی برای برنامه های آموزشی به وجود آورند. جهت روشن کردن و اختصاصی نمودن اطلاعات ارائه شده آموزش دوبه دو لازم است . با اينکار فرد متخصص در زمينه دلبستگی ها ، ميزان ادراک و توانايی حل مسايل هر بيمار آگاهی بيشتر کسب کند. برای مفهوم بخشيدن به اطلاعات فرصت های تجربی اهميت اساسی برخوردار است . مثلا" ممکن است بيماری در چندين کنفرانس در زمينه چگونگی انتقال از روی صندلی چرخدار شرکت جويد، اما تا زمانی که واقعا" تمرين ننمايد قادر نخواهد بود اينکار را به خوبی انجام دهد. اين مساله رامی توان به ساير امور شخصی تعميم داد غالبا" ممکن است بيمار از يک بيمارستان يا واحد توانبخشی بدون انجام دادن بسياری از اقداماتی که انتظار می رود بعدا" در منزل انجام دهد ترخيص شود. مثلا" شنيدن دستورالعمل شفاهی در مورد گذاشتن و برداشتن سوند، آن اندازه مفيد نخواهد بود که در حال شنيدن توضيحات جريان فوق را مشاهده نمايد و بعد همين کار را خودش با نظارت انجام دهد. وقتی بيمار قادر نيست به خاطر معلوليتش از نظر جسمی کاری را انجام دهد ، بايد اين فرصت به او داده شود تا فرد آموزش ديده ای به وی کمک نمايد.

مجددا" تاکيد می کنيم که برنامه های آموزشی ما بايد بر آن مطالبی استوار باشد که نيازهای بيماران را طبق گفته خودشان نه فقط آنچه را که ما بی اهميت احساس می کنيم بر آورده سازد. يکی از مهم ترين مسائلی که بيماران ترخيص شده با آن روبه رو هستند در محدوده روابط شخصی می باشد از قبیل: چگونه می توان از ملاقات با افراد جديد احساس آسايش کرد، چگونه می توان يک مراقب شخصی پيدا کرده چگونه می توان با موانع ناشی از طرز تلقی جامعه برخورد نمود، و چگونه می توان با سازمانهای اجتماعی مواجهه شد. بسياری از مراکز تمام سعی خود را بر بهبودی توانايی های جسمی بيمار متمرکز می سازند . ليکن نسبت به کمک کردن به او در جهت برخورد با مسائل روانی - اجتماعی که بر کيفیت زندگی او تاثير دارد، توجه اندکی می نمايند. بحث های گروهی ، تجارب اجتماعی ، فرصت های مشاوره با افراد مشابه و کلاسهايی در باره تسلط بر فشارهای روحی و تعليم اميد به آينده می تواند برای روبه رو شدن با بعضی از اين علائق مفيد باشد.

طول زمان بعد از ضايعه عامل عمده تشخيص آمادگی بيمار برای فراگيری نمی باشد، ( مرحله پنجم ماسلو) مثلا" ممکن است ماه بعد باز هم مسائل مهم پزشکی داشته باشد و هنوز حيات ( مراحل اول و دوم ) در راس خواسته های او باقی بماند. حتی اگر وضعيت پزشکی او تثبيت شود، ممکن است تصور نمايد زندگی وی (از نظر عاطفی وجسمی ) هنوز مورد تهديد می باشد.

در هر موقعيتی که بيمار از فرصت های فراگيری موجود سود نمی برد برنامه خصوصی او را مجددا" ارزشيابی نماييد. مشکلات اساسی وی را همانگونه که خودش بازگو می کند روشن نمائيد و طبق آن برنامه او را مجددا" هماهنگ کنيد، مثلا" بيماری که نگران مشکلات خانوادگی است شايد قادر نباشد توجه خود را به جريان مراقبت جسمی معطوف دارد بلکه ممکن است نسبت به فراگيری تسلط پيدا کردن بر فشار روحی و فنون برقراری ارتباط که وی را در زمينه مبارزه با موقعيت خانواده ياری خواهدداد، علاقه نشان دهد. کمی بعد شايد نسبت به فرا گرفتن ساير جوانب مراقبت از خود پذيرش بيشتری پيدا نمايد.

ارزشيابی مجدد واکنش های بيمار بايد يک جريان مداوم باشد . تنها وقتی می توانيم يک برنامه آموزشی مفيد ارائه دهيم که پيوسته فعاليتهای خود را متوجه محترم شمردن ويژگی هر بيمار و عضو خانواده بنمائيم و نسبت به نيازهای فردی هر يک ازآنان واکنش نشان دهيم.

خط مشی های درمان عمومی :

به منظور ارائه درمان صحيح ، ابتدا با بيمار و اعضای خانواده ، ريشه های اصلی فشار روحی و هرگونه مساله مربوطه را مورد بحث قرار دهيد.   با بررسی تجربيات گذشته ايشان در زمينه فشار روحی ، وضعيت سلامت عمومی و ويژگی های کلی شخصيت بيماران ، توانايی برخورد آنان را با مصائب درگذشته ارزشيابی کنيد. عامل موثر در رفتار کنونی بيماران را هنگام مقابله با مصائب ، بطوری که از وضع بدن و واکنش های عاطفی مشاهده می شود، تشخيص دهيد.

ميزان فشار روحی و توانايی رفتار در مقابل مصائب را در خلال واکنش های متقابل بيمار خانواده مجددا" ارزيابی نمائيد. آن نحوه برخورد با مصائب را که تاثير مثبتی دارد، تشخيص دهيد با واکنش های حاکی از عدم سازگاری را مشاهده و به جهت صحيح هدايت کنيد. بر اساس ارزيابی اوليه از گذشته ، سطح بلوغ و ساير ويژگی های فردی که مشخص شده است ، بنحوی که برای هر فرد موثرترين روش باشد آگاهی بدهيد و از وی حمايت کنيد. آگاه باشيد که سطح فشار روحی بيمار ممکن است در توانايی وی برای استفاده موثر از اطلاعات دخالت داشته باشد . از بيمار بخواهيد آنچه را که گفته شده است و واکنش های خود را نسبت به آگاهی بيان کند. براساس اين بازدهی برای ارتباط بيشتر برنامه ريزی نمائيد. چنانچه رفتاری تدافعی از قبيل واکنش منفی که با فعاليت های آموزشی معارضه دارد، رفتار عمومی بيمار را مجددا" ارزشيابی کنيد تا تشخيص دهيد آيا اين حالت دفاعی مجموعا" مناسب و مفيد است يا به سلامتی وی لطمه می زند ، ارتباط ميان بيمار، اعضای خانواده و ساير منابع حمايتی را سهولت بخشيد و تشويق نمائيد. 

 

*****

منبع : مقاله "  ضايعات نخاعی و طريقه توانبخشی   "  هفته نامه بنياد- شماره 336- بيستم فروردين ماه 1381  - بخش مقالات

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی