زندگي زيبا است حتي اگر معلول ضايعه نخاعي باشيم

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 

زندگي را دوست دارم و آن را چون كودكي در آغوش مي فشارم. هر چند دستهايم را ياراي حركت نيست تا چيزي را در ‎آغوش بگيرم. به طبيعت عشق مي ورزم هر چند سالها است كه لذت دويدن در پهنه سرسبز آن را تجربه نكرده‌ام. مدتها است كه طعم چيدن يك سيب سرخ را روي درخت را نچشيده‌ام اما وقتي به يك سيب سرخ مي نگرم، عظمت خداوند را در آن مي‌بينم و  با خود مي انديشم: حكمتي كه اين ميوه بهشتي را بر شاخه نگه مي دارد چگونه ممكن است كه مرا به فراموشي سپرده باشد؟ درك اين واقعيت كه يك انسان حتي در ساده‌ترين كارهايش به كمك ديگران نيازمند باشد، تنها براي كساني كه خود را از آسيبهاي نخاعي رنج مي برند امكان پذير است. به راستي چگونه مي توانم به زندگي اميدوار باشم  وقتي در شخصي ترين كارها مانند غذا خوردن يا لباس پوشيدن به كمك اطرافيانم نيازمندم؟ چگونه مي توانم ديگران را دوست بدارم وقتي در محبتشان ترديد دارم؟ آيا انساني تقصير كارم كه اينگونه مجازات مي شوم؟ اينها همه سئوالاتي بود كه در نخستين لحظاتي كه فهميدم قطع نخاع شده‌ام. به ذهنم خطور كرد. پزشك معالجم ميگفت: (( ميدوارم باش )) اما من آن را نصيحتي احمقانه پنداشتم.

وجودم مملو از خشم بو. تنها چيزي كه لحظاتي چند مرا تسكين ميداد، انكار مصيبت وارده بود. از خود مي پرسيدم : مجازات كدامين گناه اين است كه همچون پاره گوشتي بي تحرك درجايي بمانم و مرگ را انتظار بكشم؟ آنگاه طاعون ياس و افسردگي به سراغم آمد و چيزي نمانده بود كه در آتش نااميدي خاكستر شوم .

روزي از روزها لحظه‌اي به خداوند انديشيدم كه سيب سرخ را برشاخه نگه ميدارد، خدايي كه مي‌گويد: ((‌چه بسا چيزي را براي خود ناپسند مي‌پنداريد اما غافليد از اين كه در آن خيري نهفته است.)) همان لحظه سئوالي در ذهنم نقش بست: آيا در آنچه كه برايم اتفاق افتاده، حقيقتا” خيري وجود دارد؟ آيا مي‌توانم اتفاق افتاده ، حقيقتا” خيري وجود دارد؟ آيا مي توانم زندگي را به شكل ديگري تجربه كنم؟ آيا ارزش من از يك پرنده زخمي كه به اميد لطف خداوند، روزيش را جستجو ميكند، كمتر است؟ آن وقت بود كه فهميدم فراموش كردن لطف خدا، چه گناه بزرگي است.

از آن پس تصميم گرفتم به زندگي فكر كنم. با خود گفتم: هر چند توان حركت را از دست داده‌ام اما هنوز به عنوان يك انسان از عزت و احترام برخوردارم. من خود و زندگيم را دوست دارم پس بايد براي زندگي كردن تلاش كنم . آري، همنوعان عزيز، من اينگونه به زندگي بازگشتم.

قدم اول براي بازگشت به زندگي آن است كه ذهن ما زنده ماندن را انتخاب كند. ما مي خواهيم زنده بمانيم، دوست بداريم، عشق بورزيم و به سعادت برسيم. اين عبارتها را بايد آنقدر با خودمان تكرار كنيم كه سراسر وجودمان پر ار شور زندگي شود.

ديگر نبايد به گذشته به عنوان يك نقطه تاريك نگاه كنيم. آنچه در گذشته اتفاق افتاد، هر چند برايمان ناخوشايند بود اما زندگي ما را در مسير تازه‌اي قرار داد. حالا ما به عنوان انساني محترم، زندگي محترمانه‌اي را در پيش مي گيريم.

بايد تا آنجا كه مي توانيم به موفقيتهاي گذشته خود فكر كنيم و باور كنيم كه اگر در گذشته آدم موفقي بوديم. امروز هم مي‌توانيم به موفقيتهاي زيادي دست پيدا كنيم . فقط بايد تلاشمان را بيشتر كنيم. بايد با انرژي تمام، جسممان را به تحرك وادار كنيم تا اندامهاي بدنمان، تواناييهاي از دست رفته را بازيابند. بايد با آدمهاي موفق رفت و آمد كنيم و از آدمهايي كه دائما” از زندگي ايراد مي گيرند فاصله بگيريم. چه زيبا است كه انسانهاي موفق دور و بر ما، از همنوعان خود ما باشند، همان افرادي كه با وجود معلوليت، به افراد به ظاهر سالم، درس زندگي مي دهند.

دوستان من، بياييد از همين حالا باهم تصميمي بگيريم: تصميم بگيريم كه هر وقت احساس نااميدي به سراغمان آمد، آن را زياد جدي نگيريم. در چنين مواقعي بايد به خودمان بگوييم كه زمان همه چيز را روشن مي كند. زندگي پر از وقايع غيرقابل پيش‌بيني است. اگر زماني نتوانستيم وقوع زلزله، تصادف و معلوليتمان را پيش بيني كنيم، آينده هم براي ما قابل پيش بيني نيست. از كجا معلوم كه آينده متعلق به ما نباشد؟ چه بسا موفقيتهاي چشمگيري در انتظار ما باشد كه ميتوانيم با ايمان و پشتكار آن را تجربه كنيم. حتما” شنيده‌ايد كه بزرگترين سرمايه ما ديگران هستند. بله، ما افرادي را در كنارمان داريم كه عاشقانه دوستمان دارند. شايد بعضي از آنها نتوانند ما را آنطور كه دلمان مي خواهد درك كنند. بايد به آنها حق بدهيم چون اين خود ما هستيم كه بايد خواسته هايمان را به آنها بشناسانيم. براي اين كار ابتدا بايد روحيه شادابي پيدا كنيم. اطرافيانمان را دوست داشته باشيم، با آنها با محبت رفتار كنيم و با توقعات بيجايمان، آنان را از خود نرنجانيم.

ما مي‌توانيم خواسته‌هايمان را خيلي محترمانه و راحت به اطرافيانمان اعلام كنيم. البته بايد توجه داشته باشيم كه افراد دور و برما هم تواناييهاي محدودي دارند و خواسته‌هاي ما نبايد بيش از حد توان آنها باشد. اما چه زيباست كه ما هم در رفع نيازهاي روحي و فكري اطرافيمانمان تلاش كنيم. دوستيها نبايد يك طرفه باشد. اگر ما مشاور، همدل و همراه خوبي براي دوستانمان باشيم، آنها نيز ما را صميمانه دوست خواهند داشت و با اشتياق به ما كمك خواهند كرد.

بياييد تصميم بگيريم كه هيچوقت خودمان را با ديگران مقايسه نكنيم. درست است كه ما از محدوديتهاي جسمي رنج مي‌بريم اما در مقابل از تواناييهاي بسياري برخورداريم كه اگر درست فكر كنيم و الگوهاي مناسبي را براي خودمان انتخاب كنيم. مي‌توانيم اين تواناييها را كشف كنيم. وقتي ما خودمان را با ديگران مقايسه مي كنيم، فقط خود را گول زده‌ايم چون خيلي از كساني كه به ظاهر سالم هستند و تحرك دارند ممكن است از محدوديتهاي زيادي رنج ببرند كه از لحاظ فكري و شخصيتي ناتوانتر از ما باشند. پس بياييد به خودمان بيشتر از گذشته احترام بگذاريم و اجازه ندهيم كه اين حسادتها و مقايسه کردنهاي غير منصفانه، باعث نااميديمان شود. بهانه گرفتن و عيب جويي از ديگران هنر نيست، بايد از همان امكانات كمي كه در اختيار داريم، به نحو احسن استفاده كنيم. بايد ببينيم كه به چه كارهايي علاقه مند هستيم. وقتي به فعاليتهاي مورد علاقه مان مي‌پردازيم، احساس شادابي و نشاط به ما دست مي دهد و اعتماد به نفس بيشتري پيدا مي كنيم. حالا ديگر ما آنقدر توانا هستيم كه مي توانيم قرص و محكم در جامعه ظاهر شويم. از برخوردهاي بد نترسيم، از محبت ديگران استقبال كنيم و تلاش كنيم كه از لحظه لحظه زندگي ، با تمام وجود لذت ببريم.

وقتي تصميم مي گيريم كه به زندگي فكر كنيم، جسم ما هم بايد از تصميم ما آگاه شود. بايد ورزش كنيم تا بدنمان در برابر بيماريها مقاوم شود. بايد بخنديم تا مغزمان بهتر كار كند و بالاخره بايد بموقع به خواب و استراحت بپردازيم و متناسب با نياز بدنمان، غذا و مايعات مصرف كنيم تا براي كار و فعاليت هميشه آماده باشيم.

منابعي براي مطالعه بيشتر:

1- چگونه با ضايعه نخاعي خود مواجه شويم؟  تاليف: گروهي از اعضاي تيم توانبخشي ضايعه نخاعي بيمارستان كاساكولينا، ترجمه: فاطمه قمشي ، چاپ ارجمند 1380

2-خلاصه روانپزشكي ، تاليف: هارولدكاپلان و بن يامين سادوك، ترجمه : دكتر نصرت اله پورافگاري ، چاپ تابش تبريز - 1380

3-روانشناسي سازگاري ،‌تاليف : علي اسلامي نسب، چاپ بنياد، 1373

4-شادماني پايدار ،‌تاليف : ريچارد كارلسون، ترجمه: ارمغان چزايري، نشر البرز - 1377

 

****

منبع : مقاله " زندگي زيبا است حتي اگر معلول ضايعه نخاعي باشيم " -تهيه کنندگان : فاطمه قميشی ، حمدالله  خواجه حسينی  با همکاری  انجمن  ضايعات  نخاعی استان  تهران   

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی