پرونده پيوند نخاع

 

   
   

www.isaarsci.ir

   

 

 

 

 

سلول های بسياری از نسوج بدن همواره در حال تکثير و جايگزينی هستند، مثل پوست و مخاط دستگاه گوارش که مرتبا" از آغاز تا پايان عمر، سلولهای آن تکثير می شوند و جای سلولهای پير و مرده قبلی را می گيرند . نسوج ديگری هم مثل کبد هستند که اگر قسمتی از آن را ( به ضرورت بيماری و توسط جراحی ) برداريم، سلولهای آن تکثير ميشوند تا حجم کبد را به اندازه قبل از جراحی برسانند. رشد نسوج به دو طريق ممکن است ، يک: تکثير سلولی مثل آنچه در پوست اتفاق می افتد و دو: افزايش حجم سلولها بدون زياد شدن تعداد آنها مثل آنچه در عضله ورزشکاران اتفاق می افتد.

تا پانزده، بيست سال پيش تصور بر اين بود که نسج عصبی خصوصا" در پستانداران بالغ قابليت رشد، تکثير و جايگزينی را ندارد. اگر چه امروزه اين تصور مورد قبول نيست، اما اين که تکثير سلولی در دستگاه عصبی تا چند سال پيش ناشناخته بود، خود نشان دهنده اين است که تکثير سلولی در اين نسج بطور خود به خود نادر و استثنايی است. البته اتصال مجدد يک تار عصبی که جزيی از يک سلول عصبی است در شرايط خاص مشاهده شده بود اما اتصال مجدد يک عصب قطع شده که مجموعه ای از دهها رشته عصبی است ناممکن تلقی می شده است. به طريق اولی پيوند نخاع که يک کابل قطور حاوی صدها تار عصبی است غير ممکن به شمار می رفته است. همين است که مداوای بيماران نخاعی و کسانی که بعلت قطع نخاع فلج شده اند از آرزوهای ديرياب بشريت به حساب می آيد.

برای خانم " معصومه فيروزی " قانع کردن مسئولان " مرکز تحقيقات بيوفيزيک و بيوشيمی" دانشگاه تهران به تامين بودجه لازم برای شروع تحقيق متهورانه، دشوار بلکه ناممکن بود. در طول اين دوازده سال، به استثنای چند سال اخير که پروژه به نهايت خود نزديک ميشد نه فقط مديران و مسئولان بلکه حتی هيچ پزشک متخصصی و هيچ استاد دانشگاهی نيز به همکاری با ايشان راضی نشد. آرزوی او بزرگ تر و نامعمول تر از آن بود که جز ذهنهای جوان و متهور و چارچوب بندی نشده، آن را باور کند. او برای شروع تصميم گرفت که به تنهايی اثر " عامل رشد عصبی " ( NGF ) را فبر روی عصب سياتيک موش آزمايشگاهی مطالعه کندو سپس " عامل رشد عصبی " را در محل قطع عصب تزريق کند و اثرات آن را روی ترميم عصب مطالعه کند. برای شروع، برنامه خوبی به نظر می رسيد، اما " عامل رشد عصبی " بايد از خارج از کشور وارد می شد و گرانقيمت بود. برای بسياری از افراد چنين مانعی به معنی توقف تحقيق است. اين را از خيلی ها      شنيده ايم: " می خواستم اين پژوهش را انجام دهم اما امکانات نبود. اگر فلان ماده را داشتم موفق می شدم "  اما خانم فيروزی به سادگی می گويد : " عامل رشد عصبی  نداشتيم پس بايد اين عامل را استخراج می کردم، برای استخراج آن نياز به دستگاه کروماتوگرافی بود که نداشتيم پس بايد آن را می ساختم. " طراحی و ساخت دستگاه کروماتوگرافی با     تکنيک های شيشه گری آزمايشگاهی انجام شد. چند نانو گرم (( عامل رشد عصبی )) استخراج و تخليص شد. همه از نتيجه کار بهت زده بودند، شادی و شعفی که برای فيروزی حاصل شده بود فوق العاده بود اما باز هم او به سادگی می گويد: " همه اين ها کار خدا بود، ما چه کاره ايم ؟ "

در سال 1374 عصب سياتيک چند موش قطع شد و " عامل رشد عصبی " استخراج شده روی اعصاب قطع شده امتحان شد. اثرات بافت شناختی اين عامل رشد روی عصب قطع شده زير ميکروسکوپ نشان می داد که " عامل رشد عصبی " بطور نسبی روی ترميم اعصاب موثر بوده است وثانيا" اين اثر بيشتر بر روی سلول های " شوان" و آن هم بصورت افزايش ميلين سازی نمود داشته است.

حالا که اين موفقيت به دست آمده بود شايد مسئولان همکاری بيشتری می کردند. طرح کشت سلولهای شوان در سال 1374 نوشته و تدوين شد اما اين طرح تا سال 1376 از اين کشور به آن کشور و از اين ميز به آن ميز سر گردان بود. با کسب اين موفقيت شايد ميشد متخصصين را يا شايد برخی از پزشکان را قانع به همکاری کرد تا قدمی بزرگ به سوی ترميم نخاع در انسان برداشت. اما انگار هنوز زمانش نرسيده بود. يکی از جراحان که به دعوت او به آزمايشگاه شلوغ و فرسوده اش آمده بود به او گفت : (( هر وقت يک ميليون برابر اين مقدار " عامل رشد عصب " که داری تهيه کردی مرا خبر کن. " و رفت. راستش را بخواهيد خيلی دلم می خواهد بدانم آلان آن استاد چه احساسی دارد. اگر همراهی وجود نداشت ، راه اما معلوم بود: کشت سلول های شوان. " برای اين که به کار تسلط پيدا کنم همه رده های سلول های عصبی را کشت دادم... " و دوباره همان قصه قبلی ..."  فاکتور چسبندگی را که برای کشت سلول لازم بود نداشتيم، پس  بايد آن را خودم استخراج می کردم، آن را از دم موش استخراج و تلخيص کردم. فاکتور رشد را هم به مقدار کافی نداشتم اما کشت بدون فاکتور را امتحان کردم و نتيجه بهتر از آب درآمد.

فقدان فاکتور رشد در محيط باعث می شود که سلولهای فيبری اضافی و مزاحم زودتر بميرند و شرشان را از محيط کشت کم کنند و اما سلول های شوان که مقاوم ترند زنده می مانند و به اين ترتيب تلخيص بافت آسان تر انجام می شود. " کشت بدون فاکتور رشد سلول عصبی روش بديع و بی سابقه ای است، فيروزی نام اين روش را گذاشته است روش " روزه داری " !

" پوريا مشيدی " همان روزها به فيروی ملحق شد. پوريا فارغ التحصيل سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان از اهواز بود و آن روزها دانشجوی سال يک پزشکی بود. در واقع فيروزی او را از ميان پانزده دانشجو که توسط يکی از دوستانش در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران به او معرفی شده بودند پس از چهار ماه که در آزمايشگاهش کار کرد، برگزيد. پوريا مشيدی نه تجربه کلاسه علمی داشت، نه امکانات مالی، نه تخصص دانشگاهی، و به اين ترتيب هيچ مانعی بر سر راه همکاری او با فيروزی نبود! در عوض سرزنده ، متهور، سختکوش و منظم بود. " کاری را که يک هفته برای انجام آن در نظر     می گرفتم، پوريا بعد از دو روز، نتيجه اش را تمام و کمال برايم می آورد. "  اين را فيروزی با چهره ای سرشار از قدرشناسی و ستايش می گويد. در سال 1381 کار آنان به قدر کافی پيشرفت کرده بود، به قدری که هر دو می دانستند که بدون همکاری يک جراح ادامه کار دشوار و موجب اتلاف وقت بسيار است. آنها برای آزمايش سلولهای شوان بر روی موش بی تابی می کردند. اما مراجعات مکرر فيروزی به اساتيد جراح نتيجه بخش نبود. طرح تحقيقی آنان که قدم بزرگ بعدی بود روی دستشان مانده بود. من گمان می کنم خيلی از جراحان و مديران مراکز پژوهشی هستند که وقتی که فيروزی در تلويزيون مشغول شرح زحمات دوازده ساله خود بود، به صفحه تلويزيون نزديک تر شده اند، در چهره او دقيق شده اند و ناگهان او را به ياد آورده اند و با حسرت با خود گفته اند که " عجب! اين همان خانم چادری است که سه سال پيش آمده بود پيش من! "

اما قرعه به نام دکتر صابری افتاده بود، متخصص جراحی مغز و اعصاب پوريا او را استادی يافت که علاوه بر تبحر و تخصص، برای تحقيق هم ارزش قائل است. طرح خود را به او ارائه داد و قرار شد که اين کار در قالب يک پايان نامه دانشگاهی انجام شود. تجربه و دقت دکتر صابری موجب شد که اصلاحاتی در طرح اعمال شود. فيروزی و پوريا تصميم داشتند که نخاع موشهای مورد آزمايش را قبل از تزريق سلول های شوان قطع کنند، اما دکتر صابری برای آنان توضيح داد که نخاع در بيماران مورد نظر آنان قطع نمی شود، بلکه اغلب دچار فشردگی و له شدگی می شود. تکنيک پيشنهادی دکتر صابری اين بود که به وسيله يک پنس مخصوص جراحی ، نخاع موشها را به     اندازه ای مشخص و ثابت، فشرده و له کنند. با حضور پزشک مجربی چون دکتر صابری کارها خيلی سريع تر پيش می رفت و لازم نبود تا فيروزی و پوريا از طريق سعی و خطا تکنيک ها و شيوه صحيح عمليات روی موش را بياموزند. اگر دستهای توانا و دقيق و ذهن سرشار دکتر صابری نبود، بايد چندين سال ديگر برای اعلان اين موفقيت صبر می کرديم. سی و سه موش مورد عمل قرار گرفتند. فلج حس و حرکت پاهای موش اندازه گيری و ثبت شد.      سلول های شوان کشت شده به محل ضايعه تزريق شد و سپس دوباره حس و حرکت پاهای موش اندازه گيری شده  به محل ضايعه تزريق شد و سپس دوباره حس و حرکت پاهای موش اندازه گيری شد و اين همه چند ماه متوالی از وقت همه گروه را گرفت.اما نتيجه برای همه حيرت آور بود، آنقدر که تامل برای آزمايش آن بر روی انسان بيهوده به نظر می رسيد. کار بر روی بيماران نخاعی اما کاری بود که در مقياسی بزرگ هزينه بر و پر خرج بود. مهندس سجادی رئيس دفتر همکاريهای فناوری رياست جمهوری ، مدير ريسکهای بزرگ است. نقش مهم او در اين طرح، شايد به خاطر تواضع کمتر به چشم آمده است، همچنان که در خدمات قبليش به اين مرز و بوم نيز، نامش دانسته و قدرش شناخته شده نيست، بودجه لازم برای مرحله نهايی اين کار را او تامين کرد و حاصل کار را همه به عنوان يک افتخار ملی می بينيم .

 

****

 منبع : مقاله " آسيب هاي  نخاعي " - تهيه كننده : دکتر احمد محبی آشتيانی  - روزنامه همشهری - سه شنبه 24 مرداد 1385 -  شماره 4060 - بخش سلامت

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه اصلی  

 

 

 

 

 

 

براي اطلاع از به روز رساني سايت  مشترك  شويد

 
 





Powered by WebGozar

 

مرکز ضايعات نخاعی جانبازان

 مهرماه  هزار سيصد و هشتاد و چهار

info@isaarsci.ir

Copyright © 2005  Isaarsci  Website . All rights reserved