سوالات كودكان:
مفاهیم پنهانی آنها
گفتگو با كودكان هنری است با قوانین و مفاهیم ویژه خود. كودكان اغلب در
ارتباطات خود ساده نیستند. پیمهای آنها اغلب بصورت كدها یا علائم و رمزی است
كه باید رمزیابی و تعبیر شود. وقتی كودكی حس كند احساساتش درك میشود، تنهایی
و درد او از بین میرود زیرا كه احساسات او درك شدهاند. همدردی مادر نقش یك
برچسب زخم را برای احساسات جریحهدار بچه ایفا میكند
والدین از اینكه گفتگو با كودكان به جایی نمیرسد ناراحت میشوند و والدینی كه
سعی میكنند معقول باشند خیلی زود درمییابند كه این كار چقدر خستهكننده است.
بچهها معمولا از صحبت با پدر و مادر اجتناب میكنند. آنها از اینكه موعظه و
انتقاد شوند، یا به آنها تحكم شود ناراحتاند. اگر به دقت به صحبت یك بچه و
والدینش گوش دهید، متوجه خواهید شد كه آنها چقدر كم حرفهای هم را میشنوند.
زبان روزمره ما كارایی لازم را برای گفتگوهای معنیدار با كودكان ندارد، ما به
روشهای جدید برای درك كودكان نیاز داریم.
روش جدید
ارتباط با كودكان
روش جدید ارتباط با
كودكان بر پایه احترام و مهارت استوار است. طبق این روش باید:
الف) تمام پیامها احترام شخصیت بچه و همچنین والدین را حفظ كند.
ب) جملاتی كه نمودار درك مسئله است، قبل از جملات نصیحتآمیز و آمرانه است.
زمانیكه بچهای در مورد چیزی شدیدا احساساتی شود، نمیتواند به هیچكس گوش دهد.
او نمیتواند نصیحت، دلداری یا انتقاد سازنده را بپذیرد. او میخواهد كه ما او
را درك كنیم. احساسات تند بچه با گفتن جملاتی مانند «خوب نیست آدم اینجوری
باشد»، «هیچ دلیلی نداره كه اینجوری باشی» از بین نمیرود. زمانی از شدت آنها
كم میشود و آنها برّندگی خود را از دست میدهند كه شنونده آنها را همراه با
همدردی و درك قبول كند.
از واقعه تا رابطه-
وقتی بچهای در رابطه با واقعهای چیزی میگوید و یا سوالی میكند، بهتر آن است
كه ما به خود واقع نپردازیم بلكه به رابطههایی كه منظور است بپردازیم.
از واقع تا احساسات- وقتی بچهای درباره واقعهای صحبت میكند گاهی اوقات به
جای اینكه به واقعه توجه كرده و نسبت به آن چیزی گفته شود، بهتر است كه به
احساساتی كه كودك نسبت به آن واقعه ابراز میكند توجه شود.
وقتی بچهای به خانه میآید و از معلم، دوست یا كلا در مورد زندگیاش اظهار
ناراحتی میكند، به جای اینكه سعیكنیم ببینیم واقعیت چیست بخواهیم و از صحت
وقایع مطمئن شویم، بهتر است به احساسات بچه كه آن را میتوان از لحن گفتارش
متوجه شد بپردازیم.
از كلی به جزئی- وقتی بچهای مطلبی را درباره خودش میگوید، اغلب اوقات
پسندیدهتر است كه در جواب او به جای اینكه اظهار همعقیدگی یا مخالفت كنیم
جوابی بدهیم كه دارای جزئیات بیشتری است و این نشانگر درك ما خواهد بود، دركی
بیش از حد انتظار كودك. می تواند با جمله او كه میگوید «من ریاضیات خوب نیستم»
بهگونهای جدی و با درك كامل مواجه شد: «ریاضیآت درس سادهای نیست»، «ما
مطمئنیم كه تو بهترین سعی خودت را میكنی»، «حتما از اینكه ما چه فكر میكنیم
خیلی ناراحتی».
وقتی بچهای ادعا میكند كه خرفت، احمق، زشت یا بد است، هر كاری یا صحبتی كه
بكنید در آن لحظه نظر او را نسبت به خودش تغییر نمیدهد، انكار یا اعتراض
ما هیچگونه كمكی به ما نمیكند. بهترین كمكی كه ما میتوانیم به او بكنیم این
است كه نشان دهیم احساسات كلی او و مسائل جانبی آن را هم درك میكنیم. وقتی
بچهای میگوید: «من خوششانس نیستم» هیچ توضیح یا مخالفتی نمی تواند عقیده او
را تغییر دهد. تنها كاری كه میتوان كرد اینست كه به او نشان دهیم چقدر به او
نزدیك هستیم و احساساتی را كه باعث چنین اعتقادی در او میشود را درك میكنیم.
كودكان، هم ما را دوست دارند و هم از ما متنفرند. آنها در مورد پدر و مادر،
معلم و تمام كسانی كه بر آنها قدرت دارند دو احساس جداگانه دارند. ما میتوانیم
یاد بگیریم كه چگونه وجود چنین احساسات دوگانهای را در خود و فرزندانمان قبول
كنیم. برای اینكه اطفال از تضادهای بیهوده مصون باشند باید بدانند كه چنین
احساساتی طبیعی و معمولی است. اینكه ما با خونسردی مطلبی را در مورد دوگانگی
احساس كودك بیان كنیم باعث میشود كه او احساس كند كه حتیاحساسات آشفتهاش درك
میشود و این موضوع به او كمك زیادی میكند تا احساساتش را درك كند. اگر
بخواهیم نظری واقعی و عمیق به انسان داشته باشیم باید این احتمال را بدهیم كه
هر جا عشق عست، نفرت هم هست؛ هرجا ستایش هست، حسادت هم هست؛ هرجا موفقیت هست،
ترس هم هست. عقل و درایت زیادی لازم است تا انسان درك كند كه همه این
احساساتطبیعیاند: مثبت، منفی و دوگانه. به ما آموخته شده كه احساسات منفی «بد»
است و نباید چنین احساساتی را داشت یا اینكه ما باید از داشتن چنین احساستی
خجالت بكشیم. مورد قضاوت قرار دادن احساسات و سانسور كردن تخیلات هم به استقلال
فكری و هم به بهداشت روانی صدمه زیادی وارد میكند. احساسات، بخشی از میراث ژنی
ما هستند. به جای وانمود كردن حقیقت را میتوان توصیه كرد. تعلیمات در مورد
اینكه كودك بداند چه احساسی دارد بسیار مهمـر از این است كه بداند چرا آن
احساس را دارد. وقتی او بداند كه احساساتش چه هستند،احتمال اینكه در درونش
احساس «آشفتگی» پیدا كند كمتر میشود.
آینهای برای
احساسات كودك
ما میتوانیم مانند آیینهای برای احساسات كودكمان باشیم. او خصوصیات احساسی
خود را با انعكاس آنها از طریق ما میآموزد. تصویر صاف، چه در آینه معمولی چه
در آینه احساس، این فرصت را به شخص میدهد تا بتواند اگر بخواهد اصطلاحاتی
در آنچه مشاهده میكند بهعمل آورد و آن را بهبود بخشد.
فصل دوم:
روشهای نوین تمجید و انتقاد
تعریف از
موفقیتها یا شخصیتها؟
اغلب افراد بر این باورند كه تعریف و تمجید باعث تقویت اعتمادبهنفس كودك شده
و به او احساس امنیت میدهد. بسیاری از والدین شكایت دارند كه پس از تعریف كردن
از كودكشان یكمرتبه حركات وحشیانهای از آنها سر میزند.این حركات احتمالا
نشانگر این است كه كودك می خواهد به ما بگوید كه او فكر نمیكند كه نظر دیگران
در مورد او صحیح است.
مهمترین قاعده این است كه تعریف و تمجید فقط برای كوششها و موفقیتهای كودك
كارآیی دارند، نه برای شخصیت او. تعریف باید برای كودك چهرهای واقعی از شخصیت
او ترسیم كند نه یك چهره كلی و بیمحتوا. تعریف مستقیم از شخصیت، مانند آفتاب
مستقیم، ناراحت كننده و كوركننده است.
سخنان ما و
استنباط كودكان از آن
تحسین باید بیشتر متوجه كوششها و موفقیتهای بچه باشد تا خصوصیات شخصیتی او.
گفتههای ما باید بهگونهای مطرح شوند كه كودك از آنها برداشت مثبتی نسبت به
شخصیت خود داشته باشد.
تحسین دارای دو جنبه است: سخنان ما و برداشت كودك. سخنان ما باید گویای این
مطلب باشد كه ما كار و كوشش،موفقیت، كمك، ملاحظه یا خلاقیت كودك را تحسین می
كنیم و ارج مینهیم. الفاظ ما بید مانند تابلویی باشد كه كودك چارهای جز اینكه
روی آن تصویری مثبت از خود ترسیم كند نداشته باشد. عبارات مثبت واقعگرایانهای
كه توسط كودك به دفعات به خودش گفته شود تا حد زیادی تعیین كننده برداشت خوب او
از خودش و دنیای اطرافش است.
انتقاد سازنده سعی میكند به بچه نشان دهد كه كاری را كه باید انجام شود را
چگونه انجام دهد.
در بسیاری از خانوادهها طوفانهای بین پدر و مادر و كودكان مرتب و با
فاصلههای زمانی قابل پیشبینی اتفاق میافتد. كودك كاری میكند و یا چیزی
میگوید كه «غلط» است. عكسالعمل والدین توهینآمیز است.
اتفاقات كوچك و
ارزشهای بزرگ
كودكان
میتوانند از وقایع كوچك درسهای بزرگی در رابطه با ارزشها بگیرند.
صفتهای توهینآمیز همانند تیرهای زهرآگین فقط باید علیه دشمنان استفاده شوند و
نه برای كودكان. وقتی ما كودكی را زشت، احمق و یا بیعرضه مینامیم، این گفته
بر كودك تاثیر میگذارد؛ بدن و روح او واكنش نشان میدهند، احساس خشم و نفرت،
حتی تصور انتقام پدید میآید. وقتی كودكی بطور مستمر از والدین یا معلمانش
میشنود كه كودن است، كمكم آن را باور میكند و خود را چنین میپندارد. پس از
آن دیگر از فعالیتهای فكری دوری میجوید زیرا فكر میكند برای اینكه از هرگونه
گزند تمسخر مصون بماند،باید از هرگونه رقابت دوری جوید.
خشم خود را
چگونه مهر كنیم
به ما قبولانده بودند كه خشمگین بودن مساوی با بد بودن. خشم فقط یك خلاف نبود،
بلكه عملی بود نابخشودنی. ما میترسیم كه خشم اثر بدی بر روی بچهها باقی
بگذارد، بنابراین خشم را درون خود نگه میداریم. در علم شناخت اطفال جایی هم
برایعصبانی شدن والدین وجود دارد. در واقع، در مواقع بخصوص خشم باید
بهگونهای ابراز شود كه برای كودك آموزنده و به والدین احساس آرامش دهد و
هیچگونه عوارض جانبی بر هیچكدام از آنها باقی نگذارد.
برای اینكه در دوران صلح، خود را برای زمان تشنج آماده كنیم باید حقایق زیر را
بپذیریم:
1- قبول كنیم كودكان ما را عصبانی میكنند.
2- ما این حق را داریم كه عصبانی شویم.
3- با یك شرط حق داریم احساس خشم خود را ابرا زكنیم و آن شرط اینست كه به شخصیت
و وجهه كودك حمله نكنیم.
بسیاری اوقات فقط بیان احساساتمان (بدون توضیح) از حركات ناشایسته كودك جلوگیری
میكند.
فصل سوم:
اجتناب از برخوردهای محكوم به شكست
برای بسیاری از كودكان تهدید به منزله دعوت به رفتار نامناسب میباشد. اكثر
بچهها در مقابله با تهدید رفتار منع شده را تكرار میكنند.
رشوه دادن نیز همانند مورد قبل روشی است كه قطعا با شكست مواجهه خواهد شد.
اشكالات اخلاقی بسیاری نیز در مورد پاداشهایی كه بصورت رشوه استفاده شوند وجود
دارد. بسیار مفیدتر و لذتبخشتر است كه جایزه را بدون اینكه آن را از قبل
اعلام كنیم و كاملا بدون انتظار كودك، به او بدهیم. جایزه باید نشانگر شناخت و
قدردانی ما باشد.
به بچهها نه باید قولی داده شود و نه قولی گرفته شود. روابط ما با فرزندانمان
باید بر اساس اعتماد پایه گذاری شود. نباید از كودكان خواست تا در ورد خوب
رفتار كردن در آینده، یا قطع رفتار بد گذشته، قول بدهند.
سدی محكم در مقابل فراگیری. یك خطر جدی برای بهداشت روان كودك، پدر یا مادری
است كه هنر طعته زدن مسلح است. چنین والدینی ممكن است خود واقف به این امر
نباشند كه گفتار آنها حملاتی است كه ضد حملاتی را طلب میكند. گفتار طعنهآمیز
هیچ حایی در تربیت كودكان ندارند. ما نباید اجر و مقام كودك را چه در نظر خودش
چه در نظر دوستانش پایین آوریم.
چرا كودكان دروغ میگویند؟- گاهی به این دلیل كه به آنها اجازه داده نمیشود
راست بگویند. ما باید بتوانیم راستگوییهای ناراحت كننده را نیز مانند
راستگوییهای لذتبخش تحمل كنیم. كودك از عكسالعملهایی كه نسبت به ابراز
احساساتش میبیند میآموزد كه آیا صداقت بهترین روش زندگی است یا نه.
دروغهایی كه حقایقی را بیان میكنند- وقتی كودكان برای راستگویی تنبیه شوند،
به خاطر دفاع از خود دروغ میگویند. دروغ ، حقایقی درباره ترسها و آرزوهای
كودك به ما نشان میدهند. روش معقول برای برخورد با یك دروغ این است كه به جای
اینكه محتویات دروغ را تكذیب كنید و یا گوینده آن را محكوم كنیم، به كودك نشان
دهیم كه مفهوم حرف او را درك میكنیم.
دروغهای اجباری- والدین نباید از كودكان خود سوالاتی بكنند كه احتمالا باعث
پاسخ دروغ از ناحیه آنها شود. كودكان از سوالهایی كه مانند تله هستند،
تنفر دارند.
روش برخورد با عدم صداقت- سیاست ما در مقابل دروغگویی بسیار روشن است: از یك
طرف، ما نباید نقش بازپرس را بازی كنیم و اعتراف بخواهیم یا یك موضوع بزرگ
خیالی از آن بسازیم. ما نبایأ كاری كنیم كه بچه جهت دفاع از خود مجبور به
دروغگویی شود. وقتی كودك دروغ میگوید، نباید عكسالعملی مبتنی بر موعظه و
عصبانیت داشته باشیم بلكه باید عكسالعمل ما مبتنی بر حقایق و واقعیات باشد.
هنگامیكه كودك چیزی
را كه متعلق به او نیست را به خانه میآورد از موعظه كردن و بزرگ كردن مسئله
باید خودداری شود. میتوان با حفظ آبروی كودك او را به راه درستكاری هدایت
نمود.
خیلی مهم است كه كودك را دزد یا دروغگو نخوانیم. بسیار مفید تر است اگر به او
متذكر شویم كه انتظار داریم او نیازهای مالیاش را با ما در میان بگذارد.
تعلیم ادب:
باادبانه یا بیادبانه
ادب هم یك خصوصیت شخصیتی است و هم یك مهارت اجتماعی. ریزهكاریهای اخلاق
اجتماعی را نمیتوان با پتك یاد داد. همچنین برای تعلیم ادب نباید بیادب بود.
اگر او خود را بچهای بیادب فرض كند، از آن به بعد سعی خواهد كرد كه طبق آن
رفتار كند. دیدار از دوستان و آشنایان موقعیت بسیار خوبی است برای اینكه به
كودكان خود ادب بیاموزیم.
فصل چهارم:
مسئولیت و استقلال
مسئولیت:
كارهای روزمره و ارزشها
حس مسئولیت یك
غریزه نیست و كودك باید آن را بیاموزد و آموزش آن نیاز به تمرین روزانه برای
تصمیمگیری درباره مسائل منطبق با سن و درك شخص دارد. مسئولیت را نمیتوان
تحمیل كرد. مسئولیت باید از درون رشد كند و با ارزشهای كسب شده از خانه و
اجتماع تغذیه و هدایت شود. مسئولیت هایی كه بر پایه و اساس ارزشهای مثبت
پایهگذاری نشده باشند، میتوانند ضداجتماعی و مخرب باشند.
منشأ مسئولیت- مسئولیت باید بر احترام به زندگی،آزادی و جستجوی خوشبختی استوار
باشد. مسئله مسئول بودن كودكان به والدین برمیگردد و یا دقیقتر بگوییم به
ارزشهای والدین كه در تربیت كودك آشكار میشود برمیگردد.
اهداف مطلوب و كارهای روزانه- هنر والدین و برخورد آنان است كه حس مسئولیت را
در كودكان شكل میدهد. هنر پدر و مادر اینست كه به فرزند خود نشان دهند چگونه
با احساساتش برخورد كند.
برنامههای بلند مدت و كوتاه مدت- تعلیم شخصیت بستگی به رابطه ما با فرزندانمان
دارد و دیگر اینكه خصوصیات شخصیتی- اخلاقی را نمیتوان با الفاظ تعلیم داد،
بلكه باید عملا نشان داد. برای برنامه درازمدت، قدم اول اینست كه ما تصمیم
بگیریم به آنچه كه فرزندمان در درون خود فكر و احساس میكند علاقهمند شویم.
كودكان خودشان بهگونهای این مسائل را به ما نشان میدهند. احساسات را میتوان
توسط الفاظ و نحوه ادای آنها، و از طریق اشارات كودك، شناخت.
اگر كودك با انتقاد زندگی كند، نمی تواند مسئول بودن را بیاموزد. او میآموزد
كه خود را محكوم كند و از دیگران اشكال بگیرد.
از جنگ تا صلح- والدینی كه با فرزندان خود بر سر كارها و مسئولیتهای روزمره
جدال میكنند باید بدانند كه در این جنگ نمیتوانند پیروز شوند. فقط یك
راه برای پیروزی وجود دارد و آن اینست كه كودك را طرفدار خود كنیم. مطالب زیر
برای ایجاد تغییرات مطلوب مفید است:
1- با توجه گوش دادن: كودكان از اینكه ببینند والدینشان نسبت به احساسات آنها
بیعلاقهاند دچار خشم و ناراحتی میشوند. والدینی كه با توجه به حرفهای
فرزندشان گوش میكنند به او القا میكنند كه با ارزش است و خود او مورد احترام
است.
2- جلوگیری از نفرت: والدین باید هوشیارانه از الفاظ یا نظریههایی كه ایجاد
خشم و نفرت میكنند خودداری كنند: توهین، فحش، تهدید، پیشگویی، زورگویی، اتهام
و ...
3- بازگو كردن احساسات و افكار بدون حمله: در موقع ناراحتی، بهترین كار برای
والدین این است كه احساسات و افكار را بازگو كنند. جو همدردی و درك كودك باعث
میشود او خود را به پدر و مادر نزدیكتر كند. مهم است بتوانیم. در مراحل مختلف
رشد كودك، مسئولیتهایی را كه كودك باید بیاموزد مشخص كنیم.
غذا: باید عمدا كودكان را در وضعیتهایی قرار داد كه بین چند چیز یكی را انتخاب
كنند. به اینگونه، به كودك القا میشود كه برای مسائل مربوط به خودش تا حدی
مسئولیت دارد. بهترین چیز برایكودك اینست كه مادر نسبت به غذا حساسیت
نشان ندهد ، غذاهای خوب و مقوی و خشمزه در اختیار فرزندان قرار دهد كه آنها
هرچقدر می خواهند بخورند.
پوشاك: در مورد پوشاك محدوده مسئولیت را میتوان به این گونه تعریف كرد:
تصمیمگیری و انتخاب اولیه را ما انجام میدهیم و كودكان از میآن آنها جنس مورد
علاقهشان را انتخاب میكنند.
تكالیف مدرسه: برخورد والدین از ابتدا باید به گونهای باشد كه این مسئله صرفا
به كودك و معلمین او مربوط میشود. نباید تكالیف را نظارت كرد یا هر شب آنها را
بررسی كرد و تكالیف برای كلاسهای پایین زیاده از حد نباید مهم دانست. بزرگترین
ارزش تكالیف در این است كه كودك عادت میكند به تنهایی كاری را انجام دهد. كمك
ما باید كم و همراه با حس همدردی باشد.
والدین میباید معلمین را تایید كرده و احترام او را بالا ببرند.
برای رشد صحیح،كودك میباید احساس فردیت و جدا بودن از پدر و مادر داشته باشد.
كلاس موسیقی و دیگر هنرها: دلیل اصلی تعلیم هر هنری برای ابراز احساسات كودك
میباشد. والدین میباید از بزرگ كردن استعداد فرزندشان خودداری كنند. ابراز
همدردی و درك ما كودك را از هرگونه نصیحت و قدردانی و راهحلهای فوری بیشتر
بینیاز میكند.
پول توجیبی وسیلهای است تعلیماتی با هدفی معین. پیدا كردن تجربه در استفاده از
پول با بكارگیری حس انتخاب خود و قبول مسئولیت. استفاده غلط از آن دور از
انتظار نیست. ما نباید از مقررّی بعنوان پتكی بر سر كودك استفاده كنیم. بهتر
است از مقدار كم كم شروع كرده و كمكم بر آن بیفزاییم.
آزادی در داشتن ارتباط با دیگران یكی از حقوق اولیه دموكراسی است. چه
استانداردی میباید برای ارزیابی دوستهای انتخابی فرزندمان در نظر بگیریم؟
دوستان باید اثر مفید و تصحیحكنندهای بر كودك داشته باشند. بچهای كه رویایی
است از رفاقت با بچهای كه جدی است كمك خواهد شد. بعضی روابط باید نهی شوند.
كودكانی كه رفتار تبهكاران را تقلید میكنند نباید در گروه دوستان فرزندمان
باشند.
در صحبت با كودكان باید آگاهانه از جملاتی استفاده كنیم كه نشانگر اعتقاد ما در
قدرت تصمیمگیری كودك باشد.
فصل پنج:
انضباط، محدودیتها و آزادیها
تردیدهای
امروزی و نتایج آن
والدین میتوانند با فرزند خود با حالتی نیمهحرفهای برخورد كنند. در بسیاری
از موارد اگر بدون اینكه زیاده از حد احساساتی شویم انضباط لازمه را به اجرا
بگذاریم، اصل موضوع برطرف می شود اما اگر با احساسات زیاد با قضیه مواجهه شویم
ممكن است مشكل بزرگتر شود و سالها هم والدین و هم فرزند را رنج دهد.
احتیاجات
والدین و سركشی كودكان
والدین باید
فرزندان خود را دوست بدارند ولی نباید انتظار داشته باشند كه در تمام ساعات
شبانهروز فرزندشان هم آنان را دوست بدارند. بچهها به محض اینكه حس كنند كه
والدینشان به علاقه آنها نیازمندند، از این موضوع بطور بیرحمانهای
سوءاستفاده میكنند.
آسان گرفتن و آسان گرفتن بیش از حد
آسانگیری برخوردی است كه در آن بچهگانه بودن بچه را قبول داریم. آسانگیری
بیشازحد اجازه دادن به اعمال ناپسند اوست. آسانگیری باعث اعتمادبهنفس و
قابلیت روزافزون ابراز احساسات و افكار می شود و آسانگیری بیشازحد باعث
ناراحتی طرفین و امتیازات روزافزونی میشود كه نمیتواند برآورده شود.
روش نوین: برخوردی متفاوت با احساسات و اعمال
همانگونه كه برای رفتار محدودیت قائل میشویم برای خواستهها نیز باید
محدودیتهایی قائل شویم. احساسات باید درك و بهگونهای ابراز شوند. اعمال و
رفتار باید محدود شوند و تغییر جهت یابند.
در روش قدیمی انضباط كودكان والدین از رفتارهایی ناپسند جلوگیری می كردند ولی
توجهی به احساساتی كه باعث آن رفتار میشد نداشتند. روش مدرن هم برای احساسات و
هم برای رفتار كودك مفید است. به والدین اجازه میدهد كه تمام احساسات خود را
ابراز كند. اما آنها اعمال ناپسند او را محدود و هدایت میكنند. محدودیتها
بدون بكارگیری خشونت یا خشم بیشازحد اعمال می شوند. وقتی انضباط اینگونه
اعمال شود در بسیاری از موارد كودك خود قبول میكند كه بعضی از رفتارهای او
باید محدود شوند یا تغییر یابند. كودك از پدر و مادر و ارزشهایی كه آنان از
خود نشان میدهند پیروی میكند و از این راه استانداردهای شخصی برای انضباط خود
بهوجود میآورد.
محدوده های انضباط: كودكان برای رفتار مجاز و غیرمجاز به یك تعریف واضح نیاز
دارند. اگر آنها حدود رفتار مجاز را بدانند بیشتر احساس امنیت میكنند.
روشهای محدودیـتگذاری: محدودیت باید بهگونهای بیان شود كه نكات زیر را به
وضوح به كودك القا كند:
الف) چه نوع رفتارهایی غیرقابل تحملند
ب) چه
جایگزینهایی قابل قبولند.
بهتر است محدودیت كامل باشد و نه مشروط. محدودیت باید بسیار محكم و قاطع برای
كودك بیان كرد بهگونهای كه او بفهمد كه این محدودیت جدی است و ما پیگیر آن
هستیم. محدودیت باید بهگونهای مطرح شود كه با حساب دقیق ناراحتی كودك را به
حداقل برساند و شخصیت او را خرد نكند، محدودیتگذاری باید بیانگر قدرت باشد و
نه توهین.اگر بیطرفانه باشد خیلی بهتر مقبول میشود و نباید ارزشی را كودك
برای خود قائل است خدشهدار كند.
مشكلات تربیتی و فعالیتهای جسمانی
مخالفت با فعالیتهای جسمانی احساس ناراحتی در كودكان ایجاد میكند كه این
ناراحتی خود را با خشونت و عدم آرامش در كودك جلوهگر میكند. فراهم آوردن
محیطی مناسب برای تخلیه انرژی بوسیله فعالیتهای جسمانی مسئله بسیار مهمی در
تربیت كودكان است.
بكارگیری انضباط
والدین باید مهربان در عین حال قاطع باشند. آنها نباید در مورد عادلانه بودن یا
نبودن محدودیت با كودك وارد بحث شوند. وقـتی كودك از حد مجاز خود در مورد هر
چیزی تجاوز كند خود او دچار اضطراب میشود. دلیلی ندارد كه پدر و مادر در این
موقع اضطراب او را تشدید كند.
پدر و مادر را نباید كتك زد
هیچوقت باید به كودك اجازه داد كه پدر یا مادرش را كتك بزند. ممنوعیت در این
زمینه باعث رهایی كودك از احساس گناه و اضطراب شده و به والدین نیز اجازه
میدهد بتواند احساسات مناسب را برای كودك خود حفظ كند. تعلیم و تربیت صحیح
باید بر پایه احترام متقابل استوار باشد، بدون اینكه والدین نقش خود را به كودك
تفویض كنند.
تنبیه بدنی كودك
مشكل اصلی تنبیه بدنی درسی است كه به كودك میآموزد. كودك یك روش غلط برای
مواجهه شدن با ناراحتیهایش میآموزد. یكی از بزرگترین عوارض جانبی كتك زدن
كودكان این است كه رشد وجدان كودك را مختل میكند. ما باید كودكی را كه می
خواهد كتك بخورد كمك كنیم تا با احساس گناه و خشم خود برخورد صحیحی داشته
باشد، نه اینكه به خواسته او- كه كتك خوردن است- جواب مثبت دهیم.
فصل ششم: یك روز در زندگی كودك
تمدن باعث شده است تا پدر و مادرها مجبور شوند از لذتهای كوچك خردسالان
جلوگیری كنند. برای اینكه كودك به یك فرد اجتماعی تبدیل شود برخی از محدودیتها
لازم است. اما پدر و مادرها نباید زیاده از حد نقش پلیس اجتماع بازی كنند كه
باعث تنفر و ناراحتی كودك شود.
صبح بخیر
یك بچه مدرسه ای را نباید هر روز مادرش از خواب بیدار كند. بچه از مادری كه او
را از خواب شیرین بیرون میكشد احساس تنفر پیدا میكند. بچههایی را كه
نمیتوانند صبح به راحتی از خواب برخیزند و بلافاصله بانشاط و قبراق باشند
نباید مسخره كرد.
اكثر اوقات كودكان با آهسته كردن سرعت خود را با «زود باش» بزرگترها مبارزه
میكنند. بهندرت باید به كودك گفت عجله كند به جای آن باید به او یك زمانبندی
واقعی ارائه داد.
صبحانه موقع خوبی نیست برای اینكه ما به كودكمان درس فلسفه، اخلاق و یا ادب
بدهیم. ولی صبحانه زمان خوبی است كه كودك بفهمد خانه محیطی است شاد با غذاهای
خوب و دلچسب.
بهتر آنست كه مسئله بستن بند كفش را با آموختن مسئولیت مرتبط نكنیم. یك جفت كفش
راحت و بیبند بخریم بهتر است.
لباس آنها نباید مانند لباس بزرگترها، فقط در اندازه كوچكتر باشد. آزادی كودك
برای دویدن، پریدن، توپ بازی باید بر مرتب نگهداشتن لباسش ارجحیت داشته باشد.
نباید كودك را با یكسری تذكر و اخطار روانه مدرسه كرد. بهتر است كه هنگام
بازگشت كودك از مدرسه مادر در خانه باشد و از او استقبال كند. اگر مادر
نمیتواند هنگام ورود فرزندش در خانه باشد، نوشتن پیامی كه در آن به كودك بگوید
مادر كجا رفته است بسیار مفید است. اینگونه پیامها برای برقراری ارتباط صحیح
بین والدین و فرزندان بسیار مفید است.
وقتی پدر از كار خود به منزل باز میگردد برای مدت كوتاهی به آرامش نیاز دارد.
نباید با فوجی گله و شكایت و تقاضا به استقبال پدر رفت. اما میز شام موقع خوبی
برای صحبت كردن است.
اطفالی كه هنوز به سن مدرسه نرسیدهاند نیاز دارند هنگام خواب پدر یا مادر در
كنار آنها باشد و با آنها صحبت كند. كودك از اینكه زمانی اختصاصی با پدر و مادر
داشته باشد لذت میبرد. بعضی بچههای بزرگتر نیز دوست دارند كه هنگام خواب پدر
یا مادر بالای سر آنها باشد. باید به این خواسته آنها احترام گذاشت و آن را
برآورده كرد.
روش زندگی پدر و مادر مربوط به خود آنهاست و آنها نیازی ندارند كه برای این
موضوع از بچههای خود كسب تكلیف كنند و یا موافقت آنها را جلب نمایند.
تلویزیون: قتل، جنایت، سكس
یكی حقیقت وجود دارد كه تمام متخصصین قبول دارند و آن این است كه تلویزیون مدت
زیادی از روز كودك را به خود اختصاص میدهد. در بعضی منازل فقط روزهای تعطیل
اجازه داده می شود بچهها تلویزیون تماشا میكنند. تعداد روزافزونی از والدین
احساس میكنند كه نمیتوان اجازه داد خود كودكان تصمیم بگیرند كه كدام برنامه
تلویزیونی را میخواهند تماشا كنند. پدر و مادرها حق دارند كودكان خود را از یك
سری مسائل جنسی و خشونتهای واضح روزانه حفظ كنند.
بچهها دوست دارند داستانهایی درباره حسادت و انتقام بشنوند. جالب توجه است كه
بدانیم حس همدردی آنان همیشه برای مظلوم نیست.
كودكان برخلاف والدینشان وجود حسادت را در خانواده مورد سوال قرار نمیدهند.
ورود طفل جدید به خانواده حسادت و ناراحتی برایآنها به ارمغان آورده است. او
به كمك و زمان نیاز دارد تا بتواند خود را با وضعیت جدید وفق دهد.
ورود نوزاد را میتوان بدون هیاهو و بسیار ساده به یك كودك اعلام كرد. علیرغم
هر نوع عكسالعمل آنی كودك، میدانیم كه او سوالات و ترس زیادی درونش خواهد
داشت. اما اینكه این بحران سبب رشد و قوی شدن شخصیت فرزند ما می شود یا خراب
شدن شخصیت او بستگی به شعور و مهارت ما دارد. وقتی بچهها احساس حسادت خود را
بیان نكنند و در درون خود نگاه دارند، این احساسات به اشكال دیگر بروز میكنند.
بعضی بچهها احساس حسادت خود را با سرفه یا ناراحتی های جلدی بیان میكنند نه
با الفاظ.
ما نباید به كودك بگوییم كه چه كند، نقش ما این است كه بیطرفانه ناظر باشیم و
با لحنی كه بیانگر همدردی و درك ماست به او جواب دهیم. بچهها محبت یكسان
نمیخواهند، محبت منحصر بفرد میخواهند. نگذارید مجبورتان كنند كه محبت را
اندازهگیری و تقسیمبندی كنید.
فصل هشتم: بعضی از دلایل اضطراب در كودكان
ترس از طرد شدن: بزرگترین ترس بچه اینست كه والدینش دیگر او را دوست نداشته
باشند و رهایش كنند. بچه هیچوقت نباید تهدید شود كه
طرد خواهد شد چه به شوخی، چه
در موقع عصبانیت.
اضطراب به خاطر احساس گناه: دانسته یا ندانسته والدین باعث احساس گناه در كودكان
خود میشوند. برای اینكه بیهوده باعث احساس گناه در فرزندمان نشویم باید با
رفتار ناپسند او به همانگونه برخورد كنیم كه یك مكانیك با اتومبیلی كه
داراینقص فنی است برخورد میكند.
اضطراب به خاطر نداشتن استقلال و شخصیت: وقتی به بچه اجازه داده نشود در
فعالیتهایی كه آمادگی آن را دارد شركت كند و مسئولیت بپذیرد، عكسالعمل درونی
او خشم و نفرت خواهد بود
اضطراب به خاطر دعوا بین والدین: وقتی والدین دعوا میكنند كودكان هم مضطرب می
شوند و هم احساس گناه میكنند، بیارزش شدن پدر یا مادر نزد بچهها سبب می شود
او از رفتار، شخصیت و ارزشهای آنان تبعیت نكند.
اضطراب به خاطر ممانعت از فعالیتهای بدنی: در بسیاری از خانوادههای مدرن،
بچهها از كمبود فضا برای فعالیتهای جسمانی رنج میبرند. كودكان فشار روحی
حاصل از چنین محدودیتهایی را در خود نگه میدارند كه این موجب اضطراب میشوند.
اضطراب به خاطر پایان زندگی: بعضی از والدین سعی میكنند كودك را از غم و اندوه
ناشی از فقدان و از دست دادن یك عزیز دور بدارند. اگر زمانیكه مرگ اتفاق
میافتد كودك را آگاه نسازند، یك اضطراب بیان نشده درونی برای او ایجاد میشود
و یا ممكن است خلاء موجود در اطلاعات خود را با یك سری استدلالها و توضیحات
توهمزا و اشتباه پر كند. اگر حقایق بهسادگی به بچه گفته شوند و این بیان
حقیقت را با یك در آغوش گرفتن گرم و نگاهی از محبت همراه كنند، بچه احساس آرامش
و امنیت میكند.
بسیاری از والدین فكر میكنند كه تعلیمات جنسی ففط حرف است. تعلیمات جنسی از
احساس والدین نسبت به مسائل جنسی خودشان شروع میشود. احساس والدین هرچه باشد
به كودكشان نیز منتقل میشود.
از زمان تولد به بعد نوزادان دارای قدرت احساس لذت جسمانی میباشند و احساس
جنسی آنها شروع به شكلگیری میكند. نوزادان به مجرد اینكه كمی رشد كنند سعی
میكند اعضا بدنش را شناسایی كند. او از اینكه در آغوشش بگیرند لذت میبرد. این
تماسهای جسمانی اولین تعلیمات جسمی او بهشمار میآیند. از این طریق است كه
میآموزد محبت و عشق را دریافت كند. وقتی نوزاد درك میكند كه دهان منبع خوبی
برای لذت بردن است، هرچه را كه بتواند حركت دهد در آن فرو میكند، نباید از این
لذتهای دهانی جلوگیری كرد بلكه باید از آنها مراقبت كرد.
تعلیم توالت رفتن و مسائل جنسی
اعضا جنسی بدن و اعضا دفع ضایعات بهقدری بههم نزدیكند كه احتمالا تعلیمات
توالت رفتن كه بچه در نوزادی میآموزد در رشد جنسی آتی او تاثیر خواهد گذاشت.
طی اولین مرحله باید به كودك آموخت كه به آنچه از بدنش دفع میشود دست نزند.ما
میتوانیم به كودكان اجازه دهیم كه لذتهای ممنوع شده را بهگونهای قابل قبول
تجربه كنند.
كشیده زدن زیاد به باسن كودك نیز ممكن است تاثیر منفی در رشد جنسی كودك داشته
باشد.
باید به كودك اجازه دهیم بدون اینكه احساس گناه و شرمساری كند احساسات سالمی
داشته باشد. كودكان تفاوتهای جنسی را خیلی ساده نمیپذیرند. این موضوع برای
آنها یك معمای عظیم است. لازم است كاری كنیم كه كودك توهمات خود درباره
تفاوتهای جنسی را به زبان بیاورند. وقتی كودك درمییابد كه بین دختر و پسر
تفاوت جسمانی وجود دارد موقع خوبی است كه بر تفاوتها تاكید ورزیم، برای اینكه
در تفاوتهای جنسی شبههای ایجاد نشود، توضیح ما باید دقیق و روشن باشد.
در جواب دادن به سوالات كودكان در رابطه با مسائل جنسی باید سعی شود كه تمام
اطلاعات تجربی و پزشكی خود را در این رابطه یكباره بر سر كودك فرو نباریم. فقط
جواب سوال مطرح شده را به اختصار ولی صحیح بدهند. بهترین سن برای مطلع كردن
كودك از مسائل جنسی زمانی است كه او از ما سوال میكند. بطور كلی از اوایل
طفولیت به بعد كودكان باید با نام اجزای بدن خود و عملكرد آنها و همچنین
تفاوتهای آناتومی دختر و پسر آشنا شوند.
دیدن اندامهای برهنه نمیتواند كاملا حس كنجكاوی كودكان را برطرف
كند و حتی ممكن است باعث ایجاد بعضی خواستههای درونی شود كه امكان برآورده
شدنشان نیست. بهترین كار این است كه ما قبول كنیم كه برای كودكان طبیعی است كه
در این مورد كنجكاو باشند، ولی ما نمیتوانیم بگذاریم كه آنها به خلوت ما تجاوز
كنند.
كودكان نباید در اطاق خواب و رختخواب پدر و مادر بخوابند، بچهها خیلی بیش از
آنكه ما فكر میكنیم میبینند و میشنوند.
اعمال و یا گفتاری كه كوچكترین بویی از جنسیت در آن باشد باعث میشود كودك از
لحاظ جنسی به والدین وابسته شود كه از رشد سالم جنسی و احساسی او جلوگیری
میكند.
استمنا مرحلهای است در رشد طبیعی كودك، اما از لحاظ احساسی پذیرفتن آن بسیار
مشكل است. برخورد صحیح اینست كه آنقدر كودك را با عشق و محبت خود درگیر كنیم و
آنقدر او را به دنیای خارج علاقهمند كنیم كه دیگر خود ارضایی تنها راه ارضا
شدن برای او نباشد.
بازیهای ممنوعه: برخورد با بازیهای جنسی
تفاوتهای جسمانی دختر و پسر باعث میشود كودكان سعیكنند به كرات اطمینان حاصل
كنند كه اعضای بدنشان نقصی دارد. بازیهای پنهانیجنسی باعث ایجاد حس گناه در
كودك میشود ولی نیازهای او را برطرف نمیكند.
هیچ پدر و مادری نمیخواهند فرزندشان در مورد فحشهایی كه توسط دوستانش استفاده
میشود بیاطلاع باشد. وقتی كودكان در جلسات خصوصی خود یك سری فحشهای غلیظ را
استفاده می كنند حس میكنند كه آزادی و استقلال خود را با آن اعلام كردهاند.
والدین باید احساسات خود را در این مورد بسیار رك بیان كنند.
فصل دهم: نقش جنسی و رفتار اجتماعی
تقدیر بیولوژیكی
برای اینكه بچهها بتوانند به تقدیر بیولوژیكی خود عمل كنند، باید پسرها از پدر
و دخترها از مادر تبعیت كنند. تبعیت مهمترین عاملی است كه باعث میشود پسرها
مرد شوند و دخترها زن. در بسیاری از جوامع نقش مادر بیش از نقش پدر مشخص شده
است. نیاز برای كارهای مادر را طبیعت معین كرده است و فقدان آن ممكن است باعث
بهخطر افتادن سلامتی روحی و یا حتیبقای نوزاد شود. نقش پدر بیشتر شامل اعمال
اجتماعی تا اعمال طبیعی.
نقش پدر
سه نوع خطر وجود دارد كه حضور پدر را خیلی واجب میكند.اول، بچه در مقابل
خطرهای دنیای خارج به حفاظت نیاز دارد. دوم، در مقابل ترسهای درونی. سوم، در
مقابل حمایت بیشازحد مادر.
اعتقاد و اعتماد پدر به بچه به او اعتمادبهنفس میدهد. از آنجا كه پدرها طی
دوران رشد خود از آزادی بیشتری برخوردار بودهاند لذا بهتر از مادران میتوانند
به كودكان اجازه دهند آزادیها را بدون احساس گناه را تجربه كنند و رشد سالمی
داشته باشند.
استانداردهایی برای پسرها و دخترها
پدر و مادرها نباید برای هر دو جنس یك استاندارد رفتاری داشته باشند.. والدین
باید دقت كنند كه به خاطر اینكه دختر ندارند پسر خود را ظریف و زنانه تربیت
نكنند. دخترها نیز نباید به خاطر علاقه والدینشان به داشتن فرزندی ذكور قربانی
شوند. والدین به فرزندانشان باید این اصل را بیاموزند كه مرد و زن در نقشهای
جداگانهشان به یكدیگر نیاز دارند و باید از هم مراقبت و حمایت كنند.
تعلیم برای مرد بودن و زن بودن باید خیلی زود آغاز شود. پسرها و دخترها باید
خواستهها و علایق مختلفی داشته باشند. مادر به دختر خود لذت زن بودن، همسر
بودن و مادر بودن را نشان دهد. پدر باید به پسر نشان دهد كه مرد بودن در اجتماع
و درخانواده یعنی چه.
دربعضی خانوادهها پیامی كه فرزندان دریافت میكنند اینست كه هدف انسان در
زندگی باید این باشد كه اثری ارزشمند از خود برای همیشه باقی بگذارد. چنین
پیامی سبب ایجاد انگیزه برای سعی به دستیابی به نوآوری در علوم گوناگون
میشود. در بعضی خانوادهها دخترها اغلب سعی می كنند با پسرها رقابت كنند و
بعدها هم بزرگتر شوند در كارهای مردانه با مردها به رقابت میپردازند. در گروه
سوم خانوادهها زن رئیس خانواده است، در چنین خانوادههایی احترام و ارزش
كمیبرای مردان قائلند. در اینصورت پسرها ممكن است برای جبران خود را خیلی مرد
جلوه دهند یا زنها را تحقیر كنند و دخترها بهدنبال همسری باشند تا بر آن
ریاست كنند.
ما باید فرزندانی تربیت كنیم كه هر كدام دارای فردیت خود باشند. در حالیكه
الگوی ما باید انعطافپذیری كافی باشد تا دختر و پسر بتوانند به مشاغل مورد
علاقه خود بپردازند.
فصل یازدهم: بچههایی كه نیاز به كمك متخصصین دارند
رقابت بیشازحد خواهر و برادر: كودكانی كه از خواهران و برادران خود شدیدا
متنفرند نیاز به كمك دارند. آنها توجه پدر و مادر را فقط برای خود میخواهند.
اگر حسادت این كودكان در سنین پایین از بین نرود بزرگترهاییخواهند شد كه افراد
دیگر را جانشینی برای خواهر و برادر خواهند دید و با همه با نفرت و حسادت
مواجهه خواهند شد.
علاقه بیشازحد به سكس: كودكانی كه علاقه بیشازحد در رابطه با مسائل جنسی
دارند. اینها بیشازحد تحریك جنسی شدهاند. بچههای زیادهازحد نجیب هم ممكن
است به كمك نیاز داشته باشند.
بچههای زیاده از حد قلدر: در مورد بچههای خیلی خشن، باید در هر مورد خاص دلیل
رفتار خشونتآمیز را یافت و درمان كرد.
استمرار در دزدی باید زنگ خطری برایما باشد و حتما كودك را نزد روانكاو ببریم.
این كودكان هیچگونه حق مالكیتی برای دیگران قائل نیستند.
فاجعه دیدن: بچههایی كه با فجایعی مانند تصادف، آتشسوزی، مرگ و امثال آن
مواجهه میشوند ممكن است در ظاهر هیچگونه ناراحتی در آنها مشهود نباشد اما
روانكاوی در این مواقع مفید است.
بچههای غیرعادی: چنین بچهای بسیار گوشهگیر و انزواطلب است و نسبت به محیط
اطرافش بیتوجه است. بچه غیرعادی ممكن است یك كار را برای ساعتها تكرار كند.
بچههای زیاده از حد خوب: به نظر میرسد تمام زندگی آنها صرف خشنود كردن والدین
میشود. علامت مشخصه چنین بچههایی خستگی دائمی آنهاست. در زیر نقاب «خوب بودن»
آنها خواستهها و دیدگاههای «بدی» پنهان شده است.
بچههای دارای رشد ذهنی كم: معمولا چنین بچههایی بیش از حد مراقبت میشوند و
تقریبا اجازه هیچ كاری به آنها داده نمیشود. این كودكان آمادگی مواجهه شدن با
محیط بیرون را ندارند و به خانواده و دوستان خود متكی هستند و دائما از همه
توجه، تایید و كمك میخواهند.
كودكان انزواطلب: چنین كودكانی را میتوان خجالتی،ترسو، مطیع و بیروح توصیف
كرد. آنها دوستان كمیدارند و از تفریحات اجتماعی گریزانند. همیشه میخواهند كه
دیگران قدم اول را برای دوستی بردارند.
بچههای ترسو: در اینجا كودكانی مدّنظر ما هستند كه ترس آنها مداوم و بسیار
شدید است. این كودكان در مقابل بسیاری از مسائلی كه به نظر دیگر كودكان احمقانه
میآید وحشتزده میشوند و زبانشان بند میآید. بعضی كودكان وسواس تمیز بودن
دارند. از دید آنها تمام دنیای اطرافشان كثیف است.
پسرهایی كه رفتار زنانه دارند: اینگونه پسرها فاقد شیطنتها و قلدریهای بقیه
پسرها هستند.
و بیشتر در جوار دخترها احساس آرامش میكنند.
بچههایی كه آداب را رعایت نمیكنند: برخی كودكان دارای رفتارهای مداومی هستند
كه موجب ناراحتی والدین میشود. كارهای آنها به گونهای است كه توجه اطرافیان
را جلب میكند و این خود باعث تداوم چنین اعمالی میشود.
خیس كردن یا كثیف كردن رختخواب: معمولا خیس كردن بچهها یك ناراحتی روانی به
حساب میآید و فقط 5% این موارد را به ناراحتیهای جسمانی نسبت میدهند. پس از
اینكه مطمئن شدیم كودك ناراحتی جسمانی ندارد باید ناراحتی روانی او مورد
ارزیابی قرار گیرد. معمولا خود كثیف كردن بچهها نشانه طغیان آنها نسبت به
والدین و دستورات آنهاست. رابطه بهتر والدین و فرزند میتواند در حل این مشكلات
بسیار مفید باشد.
فصل دروازدهم: والدینی كه نیاز به روانكاو دارند
شخصیت والدین و رفتار كودكان
محیط خانواده و احساسات حاكم بر آن تاثیر زیادی بر شكلگیری شخصیت كودك دارد.
رفتار و خصوصیات ناپسند والدین شامل موارد زیر است: بیشازحد هیجانی و جوشی
بودن، بیشازحد حمایت و مراقبت كننده بودن، بیشازحد وظیفهشناس بودن
والدین بیشازحد هیجانی: بچههایی كه دارای والدین احساساتیاند میتوان
بهسادگی شناسایی كرد، اغلب اوقات این والدین و فرزندانشان متوجه نیستند كه
آنها همیشه تا حد انفجار احساساتیاند. آنها مشاجره كن و وقتگیرند، خیلی بلند
صحبت میكنند و شنودگان خوبی نیستند.
والدین بیشازحد حمایت و مراقبت كننده: مراقبت بیشازحد را میتوان تشویش و
ناراحتی برای كوچكترین كارهای بچه توصیف كرد. اگر بخواهیم كودكان به اشخاصی
خودمتكی و مفید برای جامعه تبدیل شوند باید والدین آنها از كمك روانكاو
بهرهمند شوند.
والدین بچه صفت: بعضی از زنهایی كه مادر میشوند برای ارائه رابطه مادر-
فرزندی تداومدار و باثبات مشكل دارند، آنها خود نیاز به مراقبت مادر دارند و
سعی میكنند این نیاز خود را از طریق بچههای خود برآورده كنند.
والدین الكلی: فرزند والدین الكلی در معرض طوفانهای ناگهانی و غیرقابل ادراكی
قرار دارد. این كودك احساس تنهایی و بیچارگی میكند.
والدین تحریك كننده: بعضی از والدین متوجه این موضوع نیستند كه فرزندشان ممكن
است از روی غریزههای جنسی به آنها نگاه كنند. به همین دلیل ممكن است ناخواسته
كارهایی كنند كه موجب تشدید خواستههای جنسی فرزندانشان نسبت به آنها شود.
والدین تحریك كننده نیاز به روانكاو دارند.
والدینی كه فرزندان را از خود دور میكنند: بسیاری از والدین حتی فكر آن را
نمیتوانند بكنند كه چگونه مادری میتواند از طفل خود متنفر باشد. برخلاف رها
كردن فیزیكی كودك كه موارد آن بسیار نادر است، طرد احساسی كودك بسیار شایع
است.چنین والدینی حاضر نیستند زحمت و مسئولیت دوران طفولیت و خردسالی فرزند خود
را تقبل كنند.
والدین بیشازحد وظیفه شناس:بسیاری ازوالدینی كه بیشاز اندازه وظیفه شناسند
نیاز به كمك افراد متخصص دارند تا بتوانند با فرزند خود برخورد صحیحی داشته
باشند. وقتی كودك ناراحت میشود والدین باید از هم بپاشند.
والدین متاركه كرده: طلاق، همانند قطع اعضای بدن، كاری است كه اشخاص مربوطه را
از ریشه تكان میدهد و برای كودكان مانند پایان دنیاست. بدترین كاری كه والدین
میكنند اینست كه بچه را بعنوان سلاحی برای انتقامگیری از یكدیگی قرار
میدهند.
****
منبع : کتاب " رابطه والدین و فرزند"
-
|