یکسال بود از آسیب
نخاعی من می گذشت . دیگه این موضوع را پذیرفته بودم که من هم جزو افراد نخاعی
این جامعه هستم و باید با شرایطی که دارم خودم را تطبیق دهم . باید با توجه به
محدودیت ها و توانائی هایم به زندگی ادامه دهم و با چالش های آن مواجه شوم . از
نظر جسمی ، بدنم افت زیادی کرده بود . روحیه ام هم چندان مناسب نبود . گاهی
اوقات خیلی افسرده می شدم . حس وحال هیچ کار و حوصله ی هیچکس را نداشتم . با
توجه به شرایط بدنی ام و عدم امکان خروج بدون دغدغه از منزل ، تلویزیون یکی از
مهمترین مشغولیات من بود . تقریبا" از صبح کله سحر تا آخر شب تلویزیون خونمون
روشن بود . من هم دیگه عادت کرده بودم . حتی موقعی که نگاه هم نمی کردم ، باید
صدای اونو می شنیدم .
یه روزی نشسته بودم و کانالها را عوض می کردم که در یکی از شبکه ها گزارشی از
مسابقات بسکتبال با ویلچر جانبازان نخاعی ، شدیدا" توجه من را به خود جلب کرد .
شور و هیجان و انرژی عجیبی در آنها می دیدم . انگار نه انگار که نخاعی هستند .
با سرعت خیره کننده ای روی ویلچر به دنبال توپ و همدیگر می رفتند . با زدن گل
به سمت هم می رفتند و دستهایشان را به هم می زدند . حس همکاری و گروهی بی نظیری
بین آنها وجود داشت . احساس شادی و لبخند در صورتشان موج می زد . بدن آنها خیلی
ورزیده بود . در شانه های خیلی از آنها نشانی از افتادگی دیده نمی شد ، بطوری
که اگر پشت میز می نشستند ، هیچکس نمی توانست تشخیص بدهد که آسیب دیده نخاعی
هستند .
از همین جا بود که انگیزه من برای ورزش شکل گرفت و در واقع این برنامه ی
تلویزیونی ، نقطه ی عطف زندگی من بود . بعد از آن ، شور ورزش در من زنده شد .
بعدازظهر همان روز چند تا نرمش ساده کردم . فردای آن روز که از خواب بیدار شدم
، احساس کردم از حالت کرختی و سستی همیشگی من خیلی کم شده . احساس خوبی داشتم .
بدنم سبک تر شده بود . فهمیدم این احساس من از کجا منشاء گرفته بود . بله همان
چند حرکت ساده ی دیروز عصر ! ... همان حرکات را برای چند روز انجام دادم . هر
روز با نشاط بیشتری آنها را تکرار می کردم . با این تفاوت که دوست داشتم مدت
زمان آنها را بیشتر کنم .... بعداز آن تصمیم گرفتم از طریق اینترنت یکسری
تمریناتی که متناسب با وضعیت جسمی ام بود ، پیدا کنم . .... کم کم تعداد حرکات
و مدت زمان آنها را بیشتر کردم . اما احساس کردم که بهتر است با یکی از
فیزیوتراپهای آشنا به برنامه های توانبخشی افراد نخاعی مشورت کنم . این موضوع
به من کمک کرد که ضمن اصلاح تمرینات با حرکات بیشتر و مفیدتری آشنا شوم .
برنامه های روزانه ام را بطور جدی ادامه دادم . بعد از آن ، تمرینات روزانه جزو
برنامه های زندگی روزمره ام شد .
طولی نکشید که اثرات ورزش را دیدم . ماهیچه های بدنم قوی تر شدند . تنفسم روز
به روز بهتر شد . بهبود وضعیت قلبی و عروقی ام را به خوبی حس می کردم . مفاصلم
از حالت خشکی خارج می شدند . وضعیت گوارشی و اجابت مزاجم به طور چشمگیری بهتر
شد. میزان عفونتهای ادراری ام به خاطر تخلیه بهتر ادرار خیلی کمتر شد . پوستم
روز به روز بهتر و بهتر شد . با رعایت یکسری مراقبت های خاص ، دیگه به زخم بستر
فکر نمی کردم و نگرانی از این بابت نداشتم . چون می دونستم که با ورزش جریان
خون در تما م قسمت های پوست بدنم بهتر می شود . البته روشهای جلوگیری از
فشارهای تنشی و سایشی را هم یاد گرفته بودم . هر چه بیشتر می گذشت ، حفظ تعادل
بدنی ام هنگام جابجائی ها و هنگام حرکت با ویلچر بهتر می شد و .... خیلی مزایای
بدنی دیگر .....
فواید روحی و روانی آن که دیگه جای خود داشت : شادابی و امید به زندگی ، افزایش
اعتماد به نفس ، رفع خستگی و افسردگی وووو .... همگی باعث شدند که زندگی من
متحول بشه . چرا که کم کم آمادگی حضور در جامعه و آشنایی با افراد مختلف را هم
پیدا کردم و در واقع به جامعه بازگشتم .
درسته که در این راه با چالش های زیادی مواجه شدم و هستم و خواهم بود ، اما می
دانم که می توانم با صبوری و پیگیری ، به آن چه که می خواهم برسم . اما مزایای
ورزش ، پیمودن راه مبارزه با مشکلات و مسائل روزمره را برای من هموار ساخت و
زندگی من رو دگرگون کرد .
****
|